بیاید از کارای عجیبی که خودمون یا دیگران بخاطر پول انجام دادیم بگیم 😮

تازه این پول برداشتن از بابا ادامه داست فقط منو خواهرم دوتایی باهم نقشه میکشیدیم واسه داداشم و مامان بابام ابجی کوچیکم اسباب بازی و کمربند واسه بابام و....میخریدیم.‌..تازه قرعه کشی هم اسم نوشتیم مادربزرگم قرعه کشی داشت پول قرعه رو جلو تر میدادیم😂  باز از این دست فروشا اومد که استکان و این چیزا میفروشن همه جمع شده بودن رفتیم یه دست جام واسه مامانم خریدیم البته بیشتر خواهرم کش میرف😂😂😂

از آخرم لو رفتیم 😑

بچه بودم ی بار یه پنجاه تومنی😐پانصد ریال ها😐زیر بالشتم قایم کرده بودم و شبا براش برنامه ریزی میکردم بعد از کلی برنامه ریزی رفتم باش لواشک خریدم بعد فرداش فروشنده به خانوادم گفته بود ک بچتون پول نداده ...نمیدونم یادش رفته بود یا چی ولی یادمه خیلی گریه کردم و حس میکردم اون فروشنده یه رانت خواره هی میگفتم بخدا من پنجاه تومنمو دادم بهش میگفتن گفته نداده و خانوادم دوباره بهش پول دادن...چ شبها و روزهایی ک بر من نگذشت😔😢😢😢😢😂😂😂😂

من خونه بابام فقط با پول کارمیکرد هرکاریم میکردم یع نرخ داشت،مثلاظرف شستن۱۰۰۰انباری رفتن و۵۰۰۰میگرفتم چون پله داشت کلن روزی۱۰تومن کاسب میشدم به خاطره پول از دیوار بالا میرفتم که برسم پشت بوم توپ خواهرم وبیارم ولی قسمت دردناکش این بود که کلی کار میکردم پول جم میکردم بعد همه رو باج میدادم به مامانم که برا شلوغ کاریام تنبیه نشم😭

بچه که بودم رو سر عروس پول ریختن بعد یه پسرخاله چاااااااق داشتم،همینکه پولا رو ریختن نشست رو زمین.بیشتر پولا زیر پاش بود.منم هیچی عایدم نشد.شکست مالی خوردم😭😭😭😭

😂😂😂😂😂

اره خدا بیامرزتشون همیشه پول میداد بریم خوراکی بخریم 

تازه لواشک میخریدیم پوستشو مینداختیم پشت پشتی و مبل 😁

مامان بزرگم همیشه غر میزد

بعدا که یادم افتاد گفتم عجب کار بدی کردم پول حروم اومد دست مامانم با خودم فکر میکردم اون فردو پیدا کنم ازش حلالیت بخوام