از همون اول بارداري از زايمان طبيعي وحشت داشتم چون مامانم سخت زايمان بود و خواهرم هم منو ترسونده بود چون خودش از ترس ضربان قلب بچه كند ميشه و سزارين ميشه،كلا زايمان طبيعي تو ذهنم بد كنجونده شده بود،دقيقا موقعه منم همه قانونا برعكس شد دكترم با اينكه بيمارستان خصوصي كار ميكرد قبول نكرد عملم كنه ميگفت واسم پرونده رد ميكنن و نميتونم،تا هفت ماهگي بم بريچ بود دكترم اميد وارم كرد بعد ديدن اين جواب گفت ميگيم كيسه ابش تركيد اورژانسي عمل شد و تو پروندت اين سونو رو ميزاريم منم كل كابوسام تموم شد و خيالم راحت شد ٣٤هفته بودم كه زد زير حرفش گفت نميتونم بيا ١٥٠٠بده دكتر بيهوشي بي حست كنه طبيعي زايمان كن البته جدا از هزينه بيمارستان خصوصي منم قبول نكردم،پيش چهار پنج تا متخصص رفتم گريه كردم گفتن عمل نميكنيم انگار همه كه به من رسيدن قانونمند شدن حتي پيش روانپزشكم رفتم بهم نامه بده گفت بايد زودتر ميومدي و بايد بري كميسيون منم دردام شروع شده بود و ميدونيتم زود زايمان ميكنم البته بخاطر دوندگي هام بود
جاريام ميگفتن ولكن شايد مصلحت خداست كه طبيعي زايمان كني اخر تو راه ميزايي انقد ازاين مطب به اون مطب ميري،ولي گوشم بدهكار نبود،پيش يه متخصص رفتم اونم قبول نكرد ناراحت تو مطب نشسته بودم كه به خانومي كه معلم بود هم كلام شدم گفت يكي تز دوستام ماما ست ادرسش و داد گفت اون معرفيت ميكنه بري پيش متخصص(فرشته نجاتم بود از طرف خدا)رفتم پيشش اونم نامه داد رفتم پيش متخصص اصلا از رفتارش خوشم نيومد خيلي بد اخلاق بود گفت يكونيم بده فردا بيا بيمارستان پولو گرفت از شوهرم امضا گرفت كه من هيچ هزينه اي ازت نگرفتم و فردا قرار شد ساعت هشت بيمارستان خصوصي تهران باشم،اسرار كردم كه دولتي باشه ولي قبول نكرد گفت دولتي ها سخت گيرن