از دیشب میگفت دندونم درد میکنه اخم داشت..منم گفت سر به سرش نزارم یه وقت دعوا نشه ساعت شش ونیم غروب خوابیدم تاصبح..الان ک بیدارشدم گفت صبحونه رومیخوری ظرفا رو جمع کن..گفتم من دارم لباس پهن میکنم بیست تا دست ندارم ک
بعدش گفتم فقط من صبحونه نخوردم توهم خوردی،تو جمع کن..گفت زر زر نکن بیا جمع کن..گفتم حرف مفت نزن بیشعور بی درک..اونم اومد یکی محکم هولم داد و محکم زد رو دستم
ماشاللا چقدر خوابیدی ولی
بعد ظرفای رو صبحونه رو ریخت..همیشه هفت صبح میرفت سرکار امروز ساعت ۹ ونیم لباس شیک پوشید ما ماشین رفت بیرون
ای بابا
اي واااااي خوب تو هم بزنش با مشت تو سرش بگو داري بابا ميشي عقل بياد سرت
چقد از دست هم دلخور بودین ک سر هیچی اینجوری ب هم پریدین.
☹️😐
خب اگه به شکمت ضربه وارد نشده نترس یه کم بشین آب بخور
مگه شوهرت بعد از صبحونه خوردن سر کار نميره
کل کل نکن باهاش
معلومه رابطت باهاش خوب نیست
واخب یه سفره جمع کردن که سخت نبود جمع میکردی خوبم که خوابیده بودی
چرا الكي به پر و پاي هم ميپيچين😐
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
