2733
2734
عنوان

خاطرات بارداري من و سه قلوهايم

4409 بازدید | 109 پست

سلام به همگي ممنون كه اومدين

خيلي وقت بود ميخواستم خاطره بارداريمو بزارم ديدم امشب همه حوصله شون سر رفته گفتم بزار امشب بنويسم البته نميدونم واسه همه جذاب هست يا نه!!!....

داستان من برميگرده به ٢/٥سال پيش كه من ١٩سالم بود بخاطر تكراري بودن روزا تصميم گرفتيم بچه دار بشيم با انجام ازمايشات و سونوگرافي هاي اوليه كه نشون داد همه چي خوبه اقدام كردم اولاش دقيق نميدونستم چيكار بايد بكنم مثلا نزديك پري اقدام داشتم يا كيت تخمك گذاري رو چهار پنج روز يه بار ميزدم منفي ميشد شيش ماه اول با بي تجربه گي گذشت تا دكترم روش صحيح رو توضيح داد،از سربچگي بعد هر ماه پري شدن خيلي گريه ميكردم و ناراحت ميشدم و كفر ميگفتم،ماه ها ميگذشت و من نا اميد تَر از ماه ديگه حدودا يكسالو دو ماه گذشت تا شبه عيد غدير يعني روزي كه موعد پري بود بي بي مثبت شد(بماند كه تو اين فاصله هر هفته پيش دكترم بودم و كلي دارو خوردم الكي با وجود نبود مشكل و به اسرار من دكتر عكس رنگي گرفت و قصد اي يؤ اي هم داشتم)خيلي خوشحال بودم فرداش از بتا هم مثبت بود و به همه خبر داديم و بچه جاريم به دنيا اومد رفتيم ديدن بچش و برگشتني به اسرار من يكم قدم زديم وقتي برگشتم خونه يه لك خوني ديدم خيلي گريه كردم به دكترم زنگ زدم گفت برو سونو رفتم سونو گفت ساك حاملگي تشكيل شده ولي قلب نداره هنوز زوده برو هفته ديگه بيا

خدايا مرسي عشقمو افريدي  
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷



2731

ولي من همچنان لك ميديدم و شياف استفاده ميكردم ولي استراحت كامل نكردم نميتونستم انگار يكي خفم ميكرد هنوزم همونجوري ام اگه تو خونه راه نرم ديونه ميشم،محرم بود مامانم مراسم داشت بعد رفتن مهمونا خونريزي شديد كردم به دكتر زنگ زدم با كمال خونسردي گفت حتما سقط كردي برو سونو ارژانسي وقتي تو اتاق انتظار بودم صداي دسته مي اومد منم اشكام سرازيز بود نوبتم شد شوهرمم اومد تو اتاق(شوهرم باطري سازه و خيلي بي بي فيسه،هيچكي سنشو باور نميكنه)شوهرم همونجور با دستاي سياه و لباس كار اروم منتظر حرفاي دكتر بوديم همش ميگفتم الان ميگه مرده،ديدم خيلي طول داد من حرفي نميزدم صداي قلب رو بخش كرد گفت ميدونستيد سه قلو از خوشحالي زبونم بند اومده بود صداي قلب سه تاشونم گوش كرديم و جالب اين بود كه يكي از قل ها چهار روز بزرگتر أز دوتاي ديگه بود دكتر داد ميزد به منشئ ميگفت بيا سه قلو داديم ....

خدايا مرسي عشقمو افريدي  
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز