من برادر شوهر بزرگمو خیلی دوست دارم مثه داداشمه حوصلم سر رفته بود تو جمع رفتم کنارش نشستم گفتم بیا کیلیپامو نگاه کنیم هنسفیری دادم بهش.یه پیرزنه داشت شعر میخوند اخر شعرش گفت کس ندید است ....به این کلفتی...وای گوشیو انداختم میگفتم ببخشید من ندیده بودم اینو ببخشید اونم میخندید بعد بهم گفت اول خودت نگاه کن بعد بیار نشون کسی بده😂وااای بعد گفتم من اصلا دیگ روم نمیشه تو چشای فلانی نگاه کنم چند دیقه بعدش صدام کرد یه چیزی ازم پرسید منم ریلکس جواب دادم یهو شوهرم گفت چقدم که روت نمیشد😂😂😂