2733
2739
عنوان

اینم خاطره زایمان من...

4792 بازدید | 79 پست

سلام مامانا انقد اینجا از زایمان طبیعی بد گفتن منم تصمیم گرفتم خاطره زایمانم رو تعریف کنم که واقعا راضی بودم البته اینم بگم که بدن هرکس متفاوته بهتره از دکتر حتما شرایط لگنتون رو بپرسین بمن گفتن لگنت عالیه و واقعا هم خوب بود بچه هم خوب اومده بود پایین 


من یه هفته قبل زایمانم فهمیدم دهانه رحمم دوسانت باز شده رفتم واسه معاینه بهم گفت برو پیاده روی کن شربت گلاب زعفران بخور تا شب دیگه دردات شروع میشه بیا بستری شو.

منم همه این کارارو کردم خبری نشد ولی 😕 فرداش باز رفتم معاینه گفت نه هنوز همون دو سانته تا سه سانت نشی بستری نمیکنن گفتم آخه دیروز گفتن تا شب بچه میاد دیگه گفت نه ربطی نداره احتمال داره تا یه هفتم دردات شروع نشن منم یکم عجله داشتم میخواستم قبل رفتن شوهرم بچه بیاد چون من خونه پدرم بودم شوهرم نظامیه تو یه شهر دیگه بود و بعد تعطیلات عید میرفت به دکتر اصرار کردم ک چیکار کنم اونم گفت درسته لگنت خوبه بچه پایینه دو سانتم باز شدی ولی پوست دور رحمت ضخیمه از اونایی هستی ک نازک شدنش طول میکشه خلاصه یه آمپول زد و توصیه هایی مثل توپ یوگا و پیاده روی بالا پایین کردن از پله و خوردن گل گاو زبون و گلاب زعفرون خلاصه منم شروع کردم فرداش خبری نشد پس فرداش نشد روز بعدش احساس کردم یه ترشح رقیق ولی با فشار اومد خوشحال شدم گفتم کیسه آبم پاره شد رفتم گفت نه خانم سالمی برو😓

باز فرداش همونجور شدم لباسمو عوض کردم گفتم باز اگه اومد میرم اونجور ک میگفتن نبود ولی یکی دوبار ترشح اومد ساعت پنج عصر بود روز سیزده بدر رفتم باز بیمارستان معاینه کرد گفت نه برو😤 

منم حسابی عصبی بودم اما به محض اینکه تو ماشین نشستم دردام شروع شد میدونستم خواهرم گفته بود ک منظمه اولا دردا شدتش کمه و فاصلش زیاد بعد شدت زیاد میشه و فاصله کم 

اون دردای نامنظمه از یکی دوهفته قبل داشتم ولی از اون لحظه منظم شد منم خب سیزده بدر بود و پیش فامیلای شوهر تا بعد شام نشستم هی دردا میاومدو میرفت اما نزاشتم کسی بفهمه تا ساعت ده باهم بودیم بعد اومدیم خونه ی پدرشوهرم من رفتم تا ساعت 12 هم تحمل کردم بعد زنگ زدم ب مامای همرام گفت ک برم منم رفتم دستشویی بعدش دیگه هیچی نخوردم دو تا آبمیوه انرژی زا فقط خریدم تو راه بیمارستان خوردم ک جون داشته باشم زور بزنم😂 تا من رسیدم بیمارستان شد ساعت یک و نیم باز معاینه کرد گفت خانم دو سانته بستریت نمیکنیم منم حالم واقعا بد بود بعد اون معاینه دیگه لکه میاومد از بچه نوار قلب گرفتن خوب بود بعد گفتم لکه دارم از خودم آزمایش گرفتن تا جواب اون حاضر شه شد ساعت 4 این مدت تو حیاط بیمارستان راه میرفتم واقعا هم سرد بود اون سال برف بارید سیزده بدر بخاطر همین خونه بودیم باز جواب آزمایش اومد گفتن خوبه دوباره معاینه کردن همون دوسانت بود گفت وقتت نیس برو😨😨😨

بعد اومدم مادرشوهرمو مامانم ناراحت گریه میکردن شوهرم گفت بریم بیمارستان دیگه رفتیم تا رسیدیم اونجا شد ساعت پنج رفتم معاینه کرد گفت سه شدی برو پذیرش شو لباس بخر بیا این کارارم شوهرم رفت انجام داد منم زنگ زدم مامای همراهم اونم گفت ک راه میوفته تا خودش بیاد به بیمارستان زنگ زد گفت ک بهم کپسول بدن فک کنم یک و نیم ساعت شد تا بیاد منم هی با کپسول نفس میکشیدم بعد ک اومد خیلییییی خوب بود خیلیییی حس خوبی بود یه نفر فقط بخاطر تو اونجاس کلی باهام شوخی میکرد حرف میزد اومد منو برد حموم زیر آب داغ ماساژ داد خیلی حالم بهتر شد بعد گفت دوس داری بیحس شی منم گفتم آرهههههه فقط زود بعد دکتر بیهوشی اومد و آمپول زد و رفتم رو ابرا خیلی خوب بود دیگه اصلا درد نبود دونفر پامو گرفته بودن موقع انقباضات بهم میگفت منم زور میزدم بعد به مامایی ک بچه رو میگرفت گفت پرینه اش خیلی انعطاف پذیره سعی کن برش نزنی و من بدون برش یه پسر با 4100 کیلو وزن ساعت نه صبح دنیا آوردم فقط دوتا بخیه از داخل خوردم بعد زایمانم دو سه روز سر درد و گردن درد داشتم اونم باید مایعات زیاد میخوردم از لحاظ اندازه هم به جرات میتونم بگم از قبلش بهتر شدم تا یه مدت نزدیکی برام سخت بود

من به شدت به زایمان طبیعی ایمان داشتم و از خدا فقط میخواستم ک سزارین نشم بنا به هر دلیلی چون اعتقادم این بود ک خدا هیچ کارش بی دلیل و حکمت نیس چه برسه تولد یه انسان از همچین جایی درد هست ولی اونقد نیس ک نتونی تحمل کنی و مطمعنم خدا فرشته هاشو واسه کمک میفرسته الانم باردارم یه دخمل ناز از خدا میخوام این زایمانمم همون طور باشه 🙏🙏🙏🙏

ایشالا عزیزم😘😘😘

کسی چه می داند شاید همین لحظه زنی برای مرد سیاستمدارش می رقصد یا پیانو می نوازد و اواز می خواند و جلوی جنگ جهانی بعدی را می گیرد...کسی چه می داند شاید تنها شرط معشوقه هیتلر به خاک خون کشیدن دنیا بود...کسی سر از کار زن ها در نمی اورد با سکوتشان شعر می خوانند با لبهایشان قطعه نامه صادر می کنند با موهایشان جنگ می طلبند با چشم هایشان صلح....کسی چه می داند شاید اخرین بازمانده ای دنیا زنی باشد که با شیطان تانگو می رقصد....

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2731
2738

مرسی عزیزان جالبیش اینجاس من صب مرخص شدم شوهرم اومد منو آورد خونه ناهار خورد و رفت آخه اصلا دوس نداشتم با کس دیگه برم بیمارستان یا کس دیگه بیاد دنبالم بعد تو بیمارستان تامین اجتماعی زایمان کردم ک هزینش واسه من 1200 بود اما قرارداد جدید با نیروهای مسلح بسته بود ک ما ده درصد هزینه رو میدیم و این قرارداد دقیقا از بعد تعطیلات که چهاردهم میشد اجرا میشد ینی چن ساعت زودتر میاومد بجای 120 تومن باید یک و دویست میدادیم😂

ایشالا منم اعتقادداستم،ولی خدا نخواست😑


عزیزم چرا ؟ مشکلت چی بود 

البته این خدای بزرگی ک من میشناسم حتما دلیلی داره ک نخواسته همه چیو بسپار به خودش هم خودت آروم میشی هم بهترینارو بهت میده

ان شاءالله ایندفعه هم بسلامتی زایمان کنی برای منم دعاکن منم دوتازایمان طبیعی بدون هیچ بی حسی داشتم دردخیلی کشیدم ولی خداواقعان کمکم کردامانمیدونم چراایندفعه استرس دارم .

🔹️🔷️🔹️اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🔹️🔷️🔹️

ایشالا همتون مامان بشید با خاطره خوب از زایمان و بچه های سالم و صالح 

پسرم خداروشکر اذیت چندانی نداشت اما الان بیست ماهشه باردار شدم وقتی دنیا بیاد میشه دو سال و دوماه فقط از خدا میخوام ضربه نخوره و مثل دوتا دوست باشن و پشت و پناه همدیگه

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687