-هی مَن! برنامت چیه؟ آخرش چیکار میخوای بکنی؟
-بهش میگم... دنیا ارزش نداره. بعدشم گم و گور میشم.
- اه! پسره ی چندش! از آدمای مغرور متنفرم. فکر کنم بدونم واکنشش چیه. اگه توجهی نکرد چی مَن؟ اصلا تو رو یادش میاد؟ میدونی همین که جواب نده ممکنه حالتو بدتر کنه؟ خیییلی؟
-نمیدونم... داری دودلم می کنی... خب، خب حداقل تو دلم نمیمونه... گاهی وقتا فکر می کنم شاید نمیدونسته و اگه میدونست انقدر بی تفاوت یا بد نبود. ضمن اینکه منم رفتار درستی نداشتم...
- با معذرت خواهی بیجا خودتو کوچیک نمی کنی؟ اونقدری که فک می کنی اونم بی تقصیر نبود. مَن! تو هم مغرور باش. تو یه دختری غرور تو مهم تره. مطمئن باش اگه دوستت داشت که منتظر تعارف نبود! اگه یه نفر تو زندگیش باشه چی؟ واویلاست...
- راست میگی. حتی اگه محترمانه هم بگه خیلی سخته... راست میگی، گاهی اوقات سر این موضوع پاااک به کلی غرور و هویتو اعتبار خودمو فراموش می کنم. آره. من افسرده ام. کی دلش دختر افسرده میخواد؟ اون؟ الان بهترین جاست...
- مَن! می ترسم... من به جای تو. اگه اون چیزی که تو انگشتش برق میزد....
- 😢 کاش زودتر میگفتم. کاش با طناب دوستام نرفته بودم تو چاه. من اول غیر مستقیم به دروغ بهش فهموندم... دارم دق می کنم. ای کاش قبل از ابن کارا قال قضیه رو کنده بودم.
- نه... کلا گفتن کار اشتباهیه. من بیخیالش شو. تو خیلی اونو جدی گرفتی به خدا. تو توهم زدی که اونم مثل تو فکر می کنه. مَن... انقدر ساده نباش! تو که چیزی نمیدونستی. حالا هم همه چیز تموم شده. بعد 7 ماه گفتن بدون دلیل بی معنیه.
- اما...