پسر سیزده ماهم هیچوقت تو این مدت مریض نشده بود
روز چارشنبه تب داشت یخورده ولی خب داشت دندون در میورد گفتم مث همیشست قبلنا بخاطر دندون حتی استامینوفنم نمیدادم ولی اینبار دادم ترسیده بودم عصر خوب خوب شد سرحال مث همیشه دلمون گرفه بود گفتیم بریم سینما مهراد اروم بود کلی خوراکی خورد خوشش اومده بود وسط فیلم شیر خورد و خوابید بعد بیدار شد بازم بازی و شوخی یهو دیدم داره میلرزه پریدم بیرون بوسیدمش نازش کروم دیدم نه دست و پاش خشک شده به یه نقطه خیره و دست و پاش میپره
تشنج
اولین بار بود میدیدم فقط اسم شوهرمو صدا میزدم عین دیوونه ها تو خیابون میدویدیم که به ماشین برسیم تو راه بیمارستا دندوناش داش قفل میشد انگشتمو گذاشتم بینشون که نفسش نره شش هفت دقیقه ای رسیدیم بیمارستان نذشتن من برم تو اتاق بعد چند دقیقه کنترلش کردن بمن میگفتن تو تشنج ندیدی رفتم بالا سرش بازم مهراد درس نگام نمیکرد فقط امیدوا بودم بتونه حرف بزنه تاثیری روش نذاشنه باشه بعد نیم ساعت بابا مامان شروع کرد حرف زدن
جالبه که با سی و هفت و نیم تشنج کرده بود ولی وقتیکه اومد تو بخش چهل درجه بود سی تی اسکن جوابش خوب بود ازمایش خون و ادرار خوب بود حتی تست مننژین منفی بود
تو این چند روز فقط خوشالیم این بود که شیر میخوره ارامش میگیره میخوابه از صب دهنش و زبونش قرمز شده حتی شیرم نمیتونه بخوره قرمز و چسبناک
دارم دق میکنم
ببخشید طولانی شد خواستم حرفامو جایی بنویسم