2733
2734
عنوان

خاطرات زایمانم

843 بازدید | 20 پست

بارداری خیلی پیچیده و سختی داشتم از همون اول دیابت بارداری گرفتم و...تا خلاصه رسیدیم ب ماه ۹ و کم شدن حرکات جنین و از اواسط ماه هشت هفته یک بار برای ان اس تی ب بیمارستان میرفتم وهفته یک بار سونو ولی تو هفته ۳۵ بودم کعددکار گفت حرکات جنین خیلی کم شده و باید برای ختم بارداری ی سونو داپلر بری و من سونو رو رفتم و تو سونو تشخیص دادن حنین رشد شکمش تو ۳ هفته قبل متوقف شده 

منو به ی جنین شناس ارجاع دادن و با برسی همه چیز گفت مشکلی نگه داشتن جنین نداری ولی از هفته ۳۶ من ی روز در میون برای ان اس تی ب بیمارستان میرفتم که آخر هفته ۳۸ بود پنج شنبه بود رفتم بیمارستان همچنان حرکات کم شده بود ولی بیمارستان میگفتن مشکلی نداره فشارم رو همون روز گرفتن گفتن فشارت ۱۴ هست ولی مشکلی نیست 

شنبه رفتم سونو و از راه سونو رفتم دکتر دکترم گفت مشکلی دیده نمیشه و برو خونه هر موقع دردت گرفت بیا بیمارستان وقتی بلند شدم آخر ب دکترم گفتم که ۵ شنبه برای آن اس تی رفتم فشارم ۱۴ بود دکتر ی نگاه کرد گفت سریع همین الان برو آزمایش بده رفتم اورژانسی آز دادم جواب همون موقع نشون دکتر دادم که دکتر با ی ترس سریع نامه بستری داد گفتم خانم دکتر برم خونه وسایلو بردارم برم گفت جون خودتو بچه در خطره سریع برو که تا شب نشده زایمان کنی دپ ( دفع پروتیین داشتم) 

خلاصه رفتم بیمارستان 

اونجا بهم سوند وصل کردن لباس پوشیدم و رفتم‌ برای اتاق درد خداروشکر مامانم گداشتن بیاد پیشم ولی چون ماه رمضان بود مامانم از صیح دنبالم بود خیلی حالش بد بود رفت و خواهرشوهرم اومد بالای سرم

ساعت ۲ بعد ز ظهر بود و از درد خبری  نبود حتی رحمم صفر بسته بود ساعت ۴ بود که سرم فشار زدن دردا شروع شد ولی زمانش ۱۰ دقیقه بود ولی من خیلی شوکه شده بودم درخواست اپیدورال دادم که وقتی رحم ۴ سانت باز شد اپیدورال کردم وای تا اپیدورال رو وصل کردن من از هوش رفتم ب خاطر بالا و پایین رفتن فشارم و بقیه این دردا رو تو خواب و بیداری بودم خلاصه ساعت ۱۲ شب شد که دهانه رحم ۹ سانت باز شد و منو با تکن دادن از خواب بیدارم میکردن که زور بزن ولی من توانی نداشتم میگفتم ولم کنید خوابم میاد اصلا ماما ها مونده بودن که تو  درد من اینقدر خوابم بیاد خلاصه دکتر اومد بالای سرم و بدون تلف کردن وقت سریع دستور سزارین داد (همه اینو رو تو خواب و بیداری متوجه میشدم ) ساعت ۳ بهوش اومد تو ریکاوری پرسیدم من که زایمان میکنم گفتن تو زایمان کردی 😂😂😂 و منو آوردن تو بخش دو ساعت بعد ب خاطر سحری خوردن پرسنل دخترمو آوردن خیلی حس قشنگی بود وقتی دخترمو دیدم

(دلیل سزارین نامناسب بودن لگن و پایین نیامدن جنین  )واقعا با این قانون طبیعی  اجباری نزدیک بود هم‌من و هم دخترمو ب کشتن بدن

خدایا حتما خودت صلاح کارو بیشتر میدونی قربونت پس آرامش بده بهم ممنون خدا جونم

من خیلی دوست داشتم طبیعی بیارم ولی خوب طبیعی خیلی زور و توانایی میخواست که من نداشتم

خدایا حتما خودت صلاح کارو بیشتر میدونی قربونت پس آرامش بده بهم ممنون خدا جونم


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2728
مبارک باشه عزیزم... واقعاچجوری بااون همه درد خوابت برد؟

خخخخ دقیقا ولی خوب من اپیدورال کردم دردام زیاد نبود 

خدایا حتما خودت صلاح کارو بیشتر میدونی قربونت پس آرامش بده بهم ممنون خدا جونم
2738

اپیدورال وقتی رحم ۴ سانت باز شد اجازه  وصل کردن میدن که اومدن اول بی حسی زدن رحم ۷ سانت که شد اپیدورال رو وصل کردن میدونی انگاری دیگه دردی حس نمیکردم فقط حس زور بهم دست میداد و وقتی رو تخت بودم پاهامن تکون میدادم عادی ولی یه لحظه ب خاطر زور حس دسشویی داشتم خخخ با اینکه سوند داشتم با اصرار خودم خواستم بلندم کنن برم دسشویی تا پاهامو گداشتم زمین حس کردم فلج نمیتونستم رو پاهام بایستم

خدایا حتما خودت صلاح کارو بیشتر میدونی قربونت پس آرامش بده بهم ممنون خدا جونم
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   mahsa_ch_82  |  11 ساعت پیش
توسط   niهانیتاha  |  10 ساعت پیش