بارداری خیلی پیچیده و سختی داشتم از همون اول دیابت بارداری گرفتم و...تا خلاصه رسیدیم ب ماه ۹ و کم شدن حرکات جنین و از اواسط ماه هشت هفته یک بار برای ان اس تی ب بیمارستان میرفتم وهفته یک بار سونو ولی تو هفته ۳۵ بودم کعددکار گفت حرکات جنین خیلی کم شده و باید برای ختم بارداری ی سونو داپلر بری و من سونو رو رفتم و تو سونو تشخیص دادن حنین رشد شکمش تو ۳ هفته قبل متوقف شده
منو به ی جنین شناس ارجاع دادن و با برسی همه چیز گفت مشکلی نگه داشتن جنین نداری ولی از هفته ۳۶ من ی روز در میون برای ان اس تی ب بیمارستان میرفتم که آخر هفته ۳۸ بود پنج شنبه بود رفتم بیمارستان همچنان حرکات کم شده بود ولی بیمارستان میگفتن مشکلی نداره فشارم رو همون روز گرفتن گفتن فشارت ۱۴ هست ولی مشکلی نیست
شنبه رفتم سونو و از راه سونو رفتم دکتر دکترم گفت مشکلی دیده نمیشه و برو خونه هر موقع دردت گرفت بیا بیمارستان وقتی بلند شدم آخر ب دکترم گفتم که ۵ شنبه برای آن اس تی رفتم فشارم ۱۴ بود دکتر ی نگاه کرد گفت سریع همین الان برو آزمایش بده رفتم اورژانسی آز دادم جواب همون موقع نشون دکتر دادم که دکتر با ی ترس سریع نامه بستری داد گفتم خانم دکتر برم خونه وسایلو بردارم برم گفت جون خودتو بچه در خطره سریع برو که تا شب نشده زایمان کنی دپ ( دفع پروتیین داشتم)
خلاصه رفتم بیمارستان
اونجا بهم سوند وصل کردن لباس پوشیدم و رفتم برای اتاق درد خداروشکر مامانم گداشتن بیاد پیشم ولی چون ماه رمضان بود مامانم از صیح دنبالم بود خیلی حالش بد بود رفت و خواهرشوهرم اومد بالای سرم
ساعت ۲ بعد ز ظهر بود و از درد خبری نبود حتی رحمم صفر بسته بود ساعت ۴ بود که سرم فشار زدن دردا شروع شد ولی زمانش ۱۰ دقیقه بود ولی من خیلی شوکه شده بودم درخواست اپیدورال دادم که وقتی رحم ۴ سانت باز شد اپیدورال کردم وای تا اپیدورال رو وصل کردن من از هوش رفتم ب خاطر بالا و پایین رفتن فشارم و بقیه این دردا رو تو خواب و بیداری بودم خلاصه ساعت ۱۲ شب شد که دهانه رحم ۹ سانت باز شد و منو با تکن دادن از خواب بیدارم میکردن که زور بزن ولی من توانی نداشتم میگفتم ولم کنید خوابم میاد اصلا ماما ها مونده بودن که تو درد من اینقدر خوابم بیاد خلاصه دکتر اومد بالای سرم و بدون تلف کردن وقت سریع دستور سزارین داد (همه اینو رو تو خواب و بیداری متوجه میشدم ) ساعت ۳ بهوش اومد تو ریکاوری پرسیدم من که زایمان میکنم گفتن تو زایمان کردی 😂😂😂 و منو آوردن تو بخش دو ساعت بعد ب خاطر سحری خوردن پرسنل دخترمو آوردن خیلی حس قشنگی بود وقتی دخترمو دیدم
(دلیل سزارین نامناسب بودن لگن و پایین نیامدن جنین )واقعا با این قانون طبیعی اجباری نزدیک بود هممن و هم دخترمو ب کشتن بدن