از حرفش خیلی ناراحت شدم

سلام، مادرشوهرمو میگم، دلم نخواست اسمشو تو عنوان بیارم، خدا میدونه من چقدر بهش احترام میزارم، نه جواب حرفشو میدم نه بی احترامی... میبرمش مسافرت و جلو میذارم بشینه، حتی تو شهر که داریم با شوهرم میرم، اونم میگه منم میام که بره هایپر وسایل بخره، اگه نگه هم خودمون میریم صداش میزنیم میگم بیرون اگه کاری داری ، ما داریم میرم. اونم همیشه خدا نفر اوله تو بیرون و مسافرت، و همیشه هم جلو نشسته، نه که من بگما، خودم اولاش میگفتم شما جلو بشین و اونم از خدا خواسته بدون تعارف میرفت جلو، حالا اصلا خودش راه به راه میره جلو. اصلا با این جلو ماشین کار ندارمااا، خواستم بگم چقدر بهش احترام میذارم. توی همه ی امور. ولی اون خیلی حسود و پر توقع و نازک نارنجی و قهر قهرو هست. اصصصلا به هیچ عنوان نباید حرفی بزنم یا کسی بزنه که خلاف میلش باشه یا کاری انجام بدیم که توی میل اون نباشه، اگه باشه دیگه باید تا یکماه قهر باشه و تیکه بپرونه و لونجش آویزون و روش اونور باشه، شایدم از یکماه بیشتر. خواستم اول خصوصیات اخلاقیش رو بهتون بگم و نهایت احترامی که من میزارم بهش، اصلا ولی لیاقتش رو نداره، حالا پسر خواهرشوهرم هفت سالشه اومده خونشون، امشب پسره اومد خونه ی من گفت زندایی ، مامانجون میگه این زنه بی عرضه ی پَست ناخن این دختره رو نمیگیره، منظورش دختر کوچیکم دو سالشه. وقتی اینو پسره گفت اینقدر ناراحت شدم که خواستم بترکم، دست و پام همینجور میلرزید. همیشه از این تیکه ها ه؟ جلوم هم پشت سرم میندازه. و منم همیشه تمام بدنم میلرزه، جوابش هم نمیدم، چون نمیخوام حرمتها بشکنه. به پسره گفتم برو بگو، من به زندایی گفتم، اونم خیلی ناراحت شد. بخدا شما نگاه جواب دادن من بکنید؟ از خودم بدم میاد که نمیتونم جواب بدم، حالا قصد دارم که دوباره پسره اومد بالا بگم برو بگو، من پست و بی عرضه نیستم، یادم نبوده ناخنش رو بگیرم. در صورتی که اصلانم بلند نیست ناخن دخترم، فقط میخواد حسادت خودشو خالی کنه اینطوری میگه، همیشه همینطوری بوده. خواستم بگم آره تو درست میگی از پستی و بی عرضگیمه که همیشه خدا جلوت گذاشتم و احترامتو کردم، باید مثل خودت باشم بعد تشخیص میدی پستی از کیه، من به شخصیتم بر خورده، آیا من پستم؟ چقدر این حرفه بده و دل آدم میشکنه