پسر نازنینم مازیارم یکی یه دونه ی مامان
همدم تنهایی های من دلیل زنده بودنم
دلتنگتم اونقدر دلتنگتم که انگار چند سال ندیدمت
اخه میدونی مامان من دیووونتم
آخه من حتی وقتایی که پیشمی دلتنگتم
چه برسه به الان که امروز رفتی پیش بابات و نمیدونم فردا میای پیشم نه ...
قربون دستای کوچولوی خوشگلت بشم فرشته ی معصوممم فرشته ی کوچولوی سه ساله ی من
قربون اون دستات برم که وقتی گریه کردم اشکامو پاک کردی وگفتی مامان گریه نکن خودم به بابا مبگم اذیتت نکنه...الان خوابیدی؟نکنه وسط خواب تشنه ت بشه واز خواب بپری؟نکنه خواب بد ببینی و بترسی؟نکنه بیدار شدی ومنو صدام کنی؟تو خوا زیاد وول میخوری نکنه جات بد باشه؟فردا صبح که بیدارشی حتما منو صدا میکنی من پیشت نیستم قربونت برم ....
ببخش که گفتی مامان تو هم بیا بریم ونبومدم
آخه مامان دلم خیلی شکسته از بابات .....اینارونمبتونم بهت بگم خیلی کوچولویی حتی بزرگم شدی نمیخوام ایناروبهت بگم قول میدم که همیشه بابات قهرمان زندگیت باشه....
دلتنگتم پسرم دلتنگی درد داره چیکارکنم؟درد دوریت بیشتر ازهر دردی عذابم میده پسر کوچولوم هر موقع میخوابیدی چنددقیقه میشستم همینطوری نگات میکردم هیچوفت ازت سیر نمیشم اخه ازبس خوسگلی
مهربونم میدونی وسط خواب چقدر بوست میکنم ؟کاش بودی تا بوست میکردم بوت مبکردم دلتنگتم پسرکم...