دو شب پیش
ما بودیم با بچه هامون خودشونو بچه هاشون فامیل شوهرش با زنش با ی فامیل دبگه ک شوهره نیومده بود خانومه با بچه هاش. هممون سنمون زیر ۳۲ بود
خلاصه
اینی ک بدون شوهرش بود از تو ماشین ب خواهر زاده همسرم گفت وای با داییت ست شدم(لباساشون ی رنگ بود)
بعد قرار بود ما میز بچینیم تا خواهرشوهرم و شوهرش بیان و سوپرایز
ب من گفت بیا اشپزخونه بچینیم ک من مشغدل بودم وسایلای خودشو برد رو میز ک شوهرم نشسته بود شروع کرد درست کردن