خودش باحجاب و اهل روضه و جلسه و اینا بود مارو هم هر مناسبتی حتما میبرد حتی اگر مریض بودیم یا امتحان داشتیم اگه موهامون پیدا بود کتک میزد اگه تو ماه های حرام آهنگ گوش میکردیم فحش میداد هرگز تولد نمیگرفت میگفت قرتی بازیه... تو زندگی هر لحظه در حال ترس بودیم تا ازدواج کردیم من از بس از همچی زده شده بودم چادرم رو گوشه گذاشتم و نماز نمیخوندم کم کم با حرفای همسرم و محبت های اون بعد چندسال دوباره به حجاب و نماز برگشتم.تا اینکه مدتی قبل مادرم مهمونم بود و گفت همجا با افتخار میگم که چه دخترایی تربیت کردم و با چه سختی تلاش کردم که شما عفیف و متدین بار بیاین خواستم چیزی بش بگم همسرم مانع شد گفت ولش کن ارزش نداره.
یادمه یه شب احیا مریض بودم گوشامو پیچید و به زور برد در حالیکه۱۳ سالم بود.چجوری با اینهمه ادعای دین اینقد بی رحم بود نمیدونم چرا جالب اینه از جنس دختر هم بیزار بود
میگفتی آره مثل زندانی رفتار میکردی باهامون
دلم برای ادمهایی مثل مامانت میسوزه
پر از خشم و کینه و نفرت ب همه چیز و همه کس زندگی میکنن
نه دنیا رو دارن نه اخرت رو
فقط میتونم بگم شوهرتو بزار وسط دورش بچرخ
آره روشش درست نبوده . بچه هارو از همه چی زده میکنن .
خداروشکر از شرش رااااحت شدی
میگفتی چه فایده یه خاطر خوب از بچگی برام نذاشتی
هم هواشو داره
هم به روی مادرش نیاورد بعصی دامادا اینقدر گوشه کنایه میزنن که نگو
این تازه نذاشته زنش به مادر زنش بی احترامی کنه یا بد حرف بزنه
معلومه آدمه خوبیه
از طرفی اینقدر با محبت خانمش رو راصی کرده که حتی مادر دختر نتونسته اونجور محبت کنه و دخترش رو به سمت دین بیاره
ببین چقدر مهربون بوده که زنش از دین بیزار بوده ولی با اخلاق شوهرش دوباره دیندار شده
معلومه آدم خوبیه باید دورش چرخید
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
26 ثانیه پیش
27 ثانیه پیش
27 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
