بچها من صرفا برا دردل این چیزارو میگم واقعا کسیو ندارم بشینم باهاش از بدیای خانواده شوهر بگم
بچم خیلی بغلیه اذیت میشم عصرا میبرمش خونه مادرشوهرم تا بلکه باهاش بازی کنن منم یکم بشینم
چن شب پیش خونه نبودن داشتن میومدن خاستم شام درست کنم قرار بود تن ماهی با گوجه بزارم ساعت نزدیک ب ۹ ،بعد خاهرشوهرم اومد گف میخام مرغ کباب کنم گفتم خب من تن ماهی هارو گذاشتم تو اب گوجهارم دارم پوست میگیرم گف وا تو چ عجلت بود ک زود شام درست کنی اصلا کی تا گوجهارو درست نکنه تن ماهی هارو میزاره تو آب چقدر تو عجولی فقط میخای کارارو زود تموم کنی
کباب هارو اماده کردم شوهرم یه وسایلی داشت تو ماشین بردیم خونه خالیشون کردیم برگشتیم شامشون رو خورده بودن گفتن برا شما کنار گذاشتیم نشستیم سرسفره دوتا از بچهای خاهرشوهرم ک ۴ ساله و ۷ ساله هستن تا بشقاب کباب اومد پایین دست بردن هرچی بود برداشتن و فقط ی تیکه موند ،بعد خاهرشوهرم خندید گفت نا عادلانه تقسیم شد و پاشدم تن ماهیای ک آورده بودم درست کنم گفت من اینارو برداشتم برا فردا ناهاربچهام شوهرم همون اولش پاشده بود رفته بود منم گوجه نپخته با نون خوردم
خاک تو سرم با این خانواده شوهرم