۱۳ ساله ازدواج کردیم . دوست بودیم . ی دختر ۱۱ ساله فوق العاده حساسم دارم
بزار اول خوبیاشو بگم..
پول میده اگه داشته باشه اونم بعضی وقتا ب زور
عاشق دخترمه ک ب من هیچ ربطی نداره البته 🤭🥲
با خانوادم رابطش بدک نیست. البته بعد کلی التماس من تو این سالها .وگرنه هیچکیو آدم حساب نمیکنه
حالا بریم سراغ درد دلای تموم نشدنیم...
اصلا و ابدا بهم توجه و محبت نداره
تو رابطه هفته ای ی بار خودم میرم سراغش اونم با منت میاد جلو
پولم ک ب زور و با هزار منت میده
تو جمع انگار ک اصلا نیستم
رفیق باز
مواد میکشه تو خونه وقتی ما نیستیم . با دوستاشم مدام بیرونه
من مریضم اگه درحال مرگ باشم کمی بهم توجه میکنه
خیلی تو این سالها حس حقارت بهم داده .خیییییلی زیاد
ماشین زیر پامه اما خدا نکنه یه خط بیفته روش جدوآبادمو میاره جلو چشمام . جایی گیربیفتم اصلا براش مهم نیست و سراغم نمیاد
خیلی بهم شکاکه . بدون اجازه ش از در خونه باید بیرون نرم
خلاصه تمومی نداره بخوام هی بگم
آها...
دست بزنم تا دلتون بخواد داشته تو این سالها . دوبار شکایتش کردم الان دیگه نمیزنه .ترسیده
ولی تهدید و فحشاش سرجاشه . منم دیگه زیاد کش نمیدم . شایدم بزنه
خانوادم برای طلاق پشتمن اما خودش راضی نمیشه
هم بخاطر دخترمون .هم توی مردم حرف دنبالش نباشه
مگر ب زور راضیش کنم بگم اگه طلاقم ندی خودمو میکشم
شما بودین چیکار میکردین؟
خودمم بیکارم . مهریه م درصورت جدایی میدونم میده کمو بیش