تو یه محیط کار بودیم ینی صاحبکارم بود حتی انقد جدی بودیم خواستگاریم اومده بود با خانوادش آشنام کرده بود ولی پاپس کشید گف شرایط کاریم خوب نیس و میدونم به جاهای بدی قرارع برسم تو هم دختر صاف و ساده ای هستی نمیخوام اذیتت کنم دنیاهامون باهم فرق داره تو خیلی حساسی من تا یه هفته بعدش رفتم سرکار به امید درس شدنش ولی تو همون هفته هدیه ای ک براش خریده بودم جوری وانمود کرد ک انگار دستش خورد و شکست ولی من حس کردم عمدی اینکارو کرد دلم خیلی شکست دیدم نمیتونم ادامه بدم چون هرروز میدیدمش و اون به عادی ترین شکل ممکن باهام رفتار میکرد دیگه نرفتم سرکار از طرف اونا هم خبری نشد من هم عشق زندگیم رو از دست دادم هم کارم رو از دست دادم احساس شکست میکنم خیلی چشم به راهش هستم با کلی چرا تو سرم 😔