خیلی راحت بودید تو زندگی ک ب فکر دومی وسومی افتادید؟؟
پسر من تمام زندگی و امید زندگی کنه ولی مادرشوهرش آنقدر دعوا و دخالت کرد و دعواهای فجیح سر ساده ترین چیزا مثلا سرما خوردگی بچه انداخت ک دیگه ابدا دلم نمیخواد بچه بیارم صد البته شوهرم مقصر این عدم مدیریت بود
بعدم معلوم شد اوتیسم ضعیفه و هزینه ی زیادی داشت آموزشش
ابدا فکر بچه ی دیگه نیستم و نمیخام از این مرد بچه ی دیگه ای داشته باشم ولی میگم حتما زندگیتون خیلی قشنگ بوده دومی و سومی رو هم ب دنیا آوردید نه؟دلم ی نوزاد میخاد ک باهاش بازی کنم ولی حتی بچگی پسرمم لذتی نبردم منکه عاشق بچه بودم