تو یکی از ضعیفترین مناطق تهران زندگی میکردیم، دو تا داداش دارم که از بچگی کار کردن ، بازی نکردن ، تفریح نکردن ، جوونی نکردن ، فقط کار کردن و کار کردن و کار کردن تا اینکه اوضاع مالیشون کم کم بهتر شد ولی همزمان ریه های داداش بزرگترم به خاطر کار زیاد تو کارگاههای نجاری و رنگ کاری شروع به آسیب دیدن کرد ، وقتی داداشم همه چیز داشتن خونه ، ماشین ، کارگاه ، نمایشگاه ، ویلا و ... دیگه داداشم سلامتی نداشت و داداش کوچیکم از غصه اش شادی نداشت تازه اون روزهای خوبمون بود حالا ۵۳ روز داداش بزرگم فوت کرده یه دختر ۶ ساله و یه زن جوون رو گذاشته و رفته ، داداش بزرگم رفته زیر یه خروار خاک و داداش کوچیکم غم دنیا رو دلش سنگینی میکنه
چرا ؟ خدایا چرا ؟ تو که شاهد بودی چقدر کار کرده بودن ، چقدر زحمت کشیده بودن ، مگه مال دزدی بود ؟ چرا اونا که مال مردم و میخورن ، تنشون هم سالم و دلشون هم شایده ؟ تو که دیدی داداشای من روزی ۲۰ ساعت هم کار کرده بودن ، تو که دیدی تا اونجا که میتونستن به بنده هات هم کمک میکردن ، دیدی همیشه سرشون پایین بود و افتاده بودن ، خدایا چرا ؟🥺🥺🥺🥺🥺