دو ماهه باردارم خیلی هوس دلمه کرده بودم امروز تصمیم گرفتم درست کنم ما طبقه بالا خانواده همسرم هستیم همسرم میخواست من زیاد درست کنم خواهر و پدر و مادرشم بیان ولی من واقعا حالم خوب نیست خیلی سرگیجه و حالت تهوع دارم نمی‌تونستم از مهمون پذیرایی کنم واسه همین گفتم درست میکنم میفرستم پایین براشون وقتی اومد دید دلمه درست کردم اخماش رفت تو هم و خیلی رو اعصابم راه رفت منم عصبانی شدم و نخوردم اونم همینطور خدایا من چه گناهی کردم ینی نمیزاره یه غذای راحت از گلوم پایین بره همش باید برای اونام ببرم من حرفی ندارم ولی الان تو این شرایط من میخوام برای نهار که درست میکنم اون اضافش برای شام باشه نمیتونم دو وعده غذا درست کنم سرپا وایمیسم حالم بده میشه الآنم نمیتونم مهمون داری کنم چون میان یه جا میشنن و من فقط باید برم و بیام که واقعا نمیتونم هیچوقت این شوهر عوضیم رو نمیبخشم ،😔😔
مواظب باش نفخ داره به شکمتت فشار نیاره
خودت لج کردی که
بزرگترین اشتباه تون زندگی با خانوداه شوهره
چقدر درکش پایینه.از زمین به آسمون میباره!اونا باید برای تو غذا بدن
به نظرم تا وقتی آدم با خونواده شوهر زندگی می‌کنه و زندگی مستقلی ندارد و شوهرش مثل بره برا خونوادشه نباید بچه بیارع
از زمین به آسمون میباره ،ه جای اینکه اونا برا شما ویارونه بیارن تازه باید پذیرایی هم بکنی ازشون
خب میخوردی الان شوهرت چیکارت داشت
اشتباه کردی که خودت نخوردی،باید برای خودت میکشیدی و میخوردی همسرت خواست بخوره نخواست نخوره
الان باید شرایط شما رو درک کنه
به خاطر بی درکی همسرت چرا خودت گرسنه نگه میداری؟؟
اونام براشماغذامیفرستن یا دعوت میکنن؟
من مقصرتورو میدونم الان باید بشینی نوش جان بخوری شوهرتم به یه ورت حساب نکن بقیشم بزاریخچال فرداناهاربخور بزاربسوزه
بهش بگودیدیم هرکی حاملس براش غذامیارن نه اینکه حامله پاشه برااین واون غذادرست کنه بشین بالذت بخورازحرص بترکه بیخیال رفتارش شوهمه مرداهمینن بی درک وفهم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
