سلام من چند وقته با یکی از جاریام به مشکل خوردیم و باهم رفت و آمد نداریم.حالا سر یه جریاناتی تقریبا سه سال میشه.تواین سه سال با اینکه من نزدیکترن و بیشتر میرم خونه پدر شوهرم ولی هرگز اونجا حرفی نمی زنم نه پشت سر نه اینکه بخوام کار خودمو توجیه کنم.ولی اون هم زنگ میزنه هم مفصل میشه صحبت میکنه و همیشه مادر شوهرم یه جوری نشون میده حق با اونه.مثلا تولد دخترم نیومد بعد رفت خونشون که کرونا بوده من بچه هام ضعیفن و اینا.شوهرم کمرش گرفته بود برادر شوهرم تنها اومد بعد رفته بود گفته بود که آره تو جا خوابیده بوده من نرفتم.این سری مادر شوهرم خودش حرف کشید وسط بعد من هر چی میگفتم دلیل اونو میاورد که اینطوری بوده اون طوری بوده.....جالبه باورم میکنه.اونسری اومده بودن تهران تا فهمیده بود ما مسافرتیم گفته بود ما میخواستیم بریم خونشون نیستن.(در صورتی که سه ساله میان تهران و میرن نیومده سر بزنه)خیلی زرنگه
حالا برابچش میخواد تولد بگیره احتمالا شوهرش به شوهرم زنگ میزنه من هم بار دارم هم تعداد خانوادش ز یادم و معمولا تو این جمع ها شروع میکنن تیکه انداختن اصلا حوصلشونو ندارم.لطفا بگین منم چطوری مثل خودش بهونه بیارم که نرم و جوری نشه که باز همه چی تقصیر من بشه.