2733
2734

بچه ها من داره میشه سه سال که عروسی کردم شهر غریب  و با مادرشوهر تو یه خونه هستیم ولی واحد ها جداست از روزی که من عروسی کردم تا الان خون به جیگر من کردن و هر چی خوبی کردم و هر چی گفتن گفتم باشه باز از من خوششون نمیاد حرف که بزنم شروع میکنن شوهرمو پر کردن که طلاقش بده  جمعشون پر از انرژی منفیه همش بدخواستن برای دیگران و عیب از دیگران گرفتن و با اینکه خودشون صد تا عیب از اینا که میگن بدتر دارن و دختراشم کپی خودش هستن مادر همسرم سنش زیاده و تو هر چیزی دخالت می‌کنه و دعوا میندازه به خلافش باشی و میگه فقط حرف من درسته و باید همه انجام بدن مثلا نامزد که بودیم از خودش دروغ درمی‌آورد به همسرم می‌گفت و دعوا مینداخت بین ما دو تا مثلا یه چیزی برای من می‌خرید اخماش می‌رفت تو هم که چرا براش فلان چیز رو میخری و جمع میکرد می‌رفت خونه دختراش یا دوران عقد صد دفعه اشک منو درمیاد سر چیزای کوچیک و الآنم که عروسی کردیم بدتر هم شده اوضاع همش برای ما تعیین تکلیف می‌کنه خونه دختراش یا جایی می‌ره مجبوریم ما هم بریم با اینکه هیچ احترامی به کسی جز هم خون خودشون نمیزارن یا شوهرم سر سفره یه چیزی برداره بزاره تو بشقاب من سریع برمیگرده میگه جلو همه بزار خودش برداره تو چرا برمی‌داری یا جلو مادرشوهر با شوهرم صحبت کنیم و بخندیم و خوش باشیم سریع شوهرم رو جلو من میگیره تو بغلش بوس و قربون صدقه . خدا نکنه من یه چیزی بخرم یا برم کلاسی ثبت نام کنم سریع می‌ره یه چیزی قسطی برمیداره یا یه خرج بزرگی می‌زاره رو دست شوهرم و فقط وسیله جمع می‌کنه و استفاده ای نمیکنه و اونم میخره و تمام مخارجش با شوهر منه هر چی میگم به شوهرم با مادرت و خانوادت صحبت کن میگه مادرم سن بالا و قدیمی هست اینجوری یادگرفته و متوجه نمیشه من واقعا نمی‌دونم از دست اینا چیکار کنم 

خدا صبرت بدهدواقعا تو فقط باید رابطه ات با همسرت خوب باشه  اونا که کلا درست‌نمیشن سعی کن با شوهرت خوب باشی احترام شوهرت  بزاری شوهرت خودش خانواده اش رو میشناس

هر وقتم خیلی سختت شد تسبیحاتوحضرت زهرا بگو

هر کس به اخلاق گندی داره دیگه ولش کن مهم ذهن خوومه که اروم و خالی باسه اینقد فکر و خیال میکنم فردا سکته کنم ببفتم کی میاد یه لبوان اب بده دستم والا

مهم اینه که شوهرت خوبه و می‌فهمه و و میگه که ایراد از مادرشوعرت هست 

کاش  منم همه دنیا بد بودن فقط شوهرم خوب بود 



بنظرم از راه دشمنی نمیتونی وارد بشی چون خطرناکه اینجور که گفتی ،،،یا میگه طلاقش بده یا شوهرت رو پر می‌کنه ،،،اعصابت خراب میشه ،،،


همون از راه دوستی وارد شو،،،بهش محبت کن،،،گاه گاهی براش یه چیزی بخر ،،،،محبت کلامی بهش کن ،،،


یه کاری نکن حسادت کنه یا اینکه ناراحت بشه 

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید

خدا صبرت بدهدواقعا تو فقط باید رابطه ات با همسرت خوب باشه  اونا که کلا درست‌نمیشن سعی کن با شوه ...

بخدا دیگه به فکر خودکشی هستم از دستشون آنقدر آدم بدجنسو منفی میشه مگه یه زره حس انسانیت تو وجودشون نیست 

شوهرت درست میگه شما هرگز نمی‌تونید اونارو تغییر بدین  سعی کن بی خیال باشی و با این موضوع کنار ...

کافیه یه روز نرم سر بزنم یا مهمون میاد نرم چنان دعوایی میندازه تو خونه ما که اون سرش ناپیدا

بخدا دیگه به فکر خودکشی هستم از دستشون آنقدر آدم بدجنسو منفی میشه مگه یه زره حس انسانیت تو وجودشون ن ...

نه بابا  دیگه شده دیگه اگر شوهرت خوبه بی خیال اونا دیگه چاره چیه میشه بری دعوا ؟میشه صبح تا شب جنگ راه بندازی ؟ ان شالله درست شن 

هر کس به اخلاق گندی داره دیگه ولش کن مهم ذهن خوومه که اروم و خالی باسه اینقد فکر و خیال میکنم فردا سکته کنم ببفتم کی میاد یه لبوان اب بده دستم والا
مهم اینه که شوهرت خوبه و می‌فهمه و و میگه که ایراد از مادرشوعرت هست  کاش  منم همه دنیا بد ...

از روز اول بهش محبت کردم غذا میدادم پس میداد و مینداخت تو حیاط کلا از نظر روانی بیکاره این آدم فقط فکر اذیت کردنه

بخدا دیگه به فکر خودکشی هستم از دستشون آنقدر آدم بدجنسو منفی میشه مگه یه زره حس انسانیت تو وجودشون ن ...

اصلا غر اونا رو سر همسرت نزن

احترامش همسرت رو خیلی نگه دار و تو خونه خیلی بهش محبت کن.

اما جلوی اونا زیاد به همسرت صحبت و بگو بخند نکن. تا میتونی دوری و دوستی رو حفظ کن

نه بابا  دیگه شده دیگه اگر شوهرت خوبه بی خیال اونا دیگه چاره چیه میشه بری دعوا ؟میشه صبح تا شب ...

انشالا عزیزم شوهرمم پشتم نیست میگم بریم از این خونه میگه مادرم رو نمیتونم تنها بزارم آخه من گناهم چیه همش باید تحمل کنم

دوست من طفلی تقریبا شرایط شما رو داشت سر هر چیزی دعوا راه میانداختن دیگه اخر سر میزدنش بچه شو گرفتن از خ نه بیرونش کردن شوهرشم زبون نداشت دوستم رو دوست داشت اما ادم دعوایی نبود اخر سر دوستم رفت شکایت کرد قاضی دادگاه اینقدر شوهره رو با مدر مادره شوهره رو دعوا کرد و ترسوند که اخر سر شوهره خونه جدا گرفت باز شرایطش خیلی بهتر شد  امیدوارم شما به این مراحل نرسی .اونا هم دوستم هر چی میداد بی ارزش میکردن 

هر کس به اخلاق گندی داره دیگه ولش کن مهم ذهن خوومه که اروم و خالی باسه اینقد فکر و خیال میکنم فردا سکته کنم ببفتم کی میاد یه لبوان اب بده دستم والا
اصلا غر اونا رو سر همسرت نزن احترامش همسرت رو خیلی نگه دار و تو خونه خیلی بهش محبت کن. اما جلوی او ...

اره عزیزم درست میگی فکر کن دختراشم عین خودش بار آورده مثلا به عروسا برمی‌گردن میگن فلان لباس چیه تن بچه کردی یا بچه رو دعوا میکنن و تعیین تکلیف برای بچه های برادرشون یا فضولی کردن تو امور خصوصی زندگی برادرشون من واقعا نگرانم فردا روزی بچه بیارم اینا هی بخوان دخالت کنن هی بکن و نکن راه بندازن 

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
داغ ترین های تاپیک های امروز