منم سنم کم بود تنها بودم با پسرهمسایه پیام میدادیم ب هم
اییی چ خری بودم
بعد این اسکل گیر داده بود بیا پایین
میگفتم نه نمیشه
کیگفت نه بیا دم پنجره لااقل
منم رفتم دم پنجره
همون لحظه از شانس گندم ابجیم و همسایمون اومدن تو کوچه
من ابجیمو دیدم هول شدم دست تکون دادم بعد پنجره رو بستم رفتم خوابیدم😂😐نمیدونم چرا
همسایه هم حالا راست یا دروغ فکر کرده دزده😂البته ابجیم فهمید