منم یه کم شک کردم نوشته بود صفور برای پاکبان! آخه تو دکتری . بعدم تو جاده چیکار می‌کرد هی هم میگفت برم شام بخورم برم زشته مگه الان تعطیلاته خب سرکار مگه نبود! بعدم این اولین تاپیکش بود
من تاآخرش خوندم طلاق گرفت ولی بچشوبهش ندادن
واي فكر كن ٣٢ ص داشته شما خوندين من اولش بودم برام جالب بود
می‌ره توی یه بیمارستان جای دور افتاده کار میکنه و پولدار میشه.
بچه بیچاره اش ام میزاره پیش بابا ی معتاد و عوضی اش وطلاق می گیره.بعد یه روز یکی بهش زنگ میزنه میگه شوهرت اومده خواستگاری دختر خواهر من.
تا اینجا خوندم
آخ گفتی
رفتم درس بخونم بیام دنبال ادامه دیدم ترکیده
خب بزارین اگه داستان هم هست بخونیم به شماها چه برین تو یه تاپیک دیگه که موردعلاقتونه
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
2 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
