خونه مامانم عشق میکردم خواهرم میمود اونقدر آزاد نبودم ولی با خواهرم میرفتم خرید تو حال خودم بودم ساکت بودم ولی حالم خوب بود از وقتی ازدواج کردم تو این ۱ سال روانی شدم 😔الانم که شوهرم رفته عروسی داره میگه میخنده عشق میکنع من تنهام 🙁اجازه رفتن عروسی فامیلای خودمو هم ندارم ولی خودش میره
توروخدا با ادمی که شمارو درک میکنه ازدواج کنید با آدمی که حال شما واسش مهمه ازدواج کنید😣😭روانی شدم اینقدر دعوا کردیم با شوهرم الان حوصله مامانمم ندارم