2733
2734
عنوان

مینویسم که بمونه

71 بازدید | 0 پست

مینویسم که بمونه از این روزای خستگی 

از خانواده بی درکی که از دستش فقط به خدا پناه بردی 

از سختی هایی که بار شدن رو دوشت و اشک شدن تو چشمت ولی باز تظاهر کردی خوشبخت ترینی 

از موهایی که تو 18 سالگی شروع کردن به سفید شدن 

از شبایی که خسته از جنگ برمیگشتی تو تخت خواب و تا صبح گریه میکردی 

از وقتایی که خسته از پای کتاب بلند می شدی و چشمت همه جارو سیاه میدید 

از زخم زبونا و بی مهریا دنبال بغل خدا بودی 

عزیزکم وقتی اینو میبینی همش تموم شده ... تو بالاخره پرستار شیفت شب همون بیمارستانی هستی که هر وقت از جلوش رد میشی دلت میلرزه 

همون بیمارستان قدیمی که از بچگی بارها و بارها خودتو توش تصور کردی 

تایم استراحت 5 دقیقه ایت تموم شد عزیزم ... 

وقتشه برگردی و دوباره با جزوه ها و کتابا و تستا همدم بشی 

دیر یا زود امسال یا سال بعد میگذره و تو در نهایت خوشحال خواهی بود 

جنگجوی امیدوار من  دختر قوی و سخت کوشم ببخشید که کسی نبود اینارو بهت بگه ببخشید که هیچ وقت دوستت نداشتم ببخشید که همیشه میخواستم کامل باشم ببخشید که همیشه میخواستم بهترین باشم ببخشید که اجازه ندادم اشتباه کنی ....

ولی در نهایت تو روزی سبز خواهی شد   

اینجا بودن بهم این فرصتو داد که خودم باشم 
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687