هرموقع زنگ میزنم اصرار پشت اصرار با شوهرت بیا اینجا من ۳ روز پیش رفتم بهشون سر زدم جمعه هفته پیش هم با همسرم شام رفتیم موندیم خونشون باز امروز پدرم که زنگ زدم بشهون اصلا اجازه نمیداد من حرف بزنم مدام میگفت من فردا شب منتظرتونم با شوهرت بیا
خب شوهر منم روش نمیشه که هرروز بیاد اونجا خودمم دارم درسمو ادامه میدم واقعا وقت نمیکنم یکروز درمیون برم اعصابم بهم میریزه که هی میگن بیا
میدونم پدر و مادره دلشونمیخااد برم ولی خب منم خونه زندگی خودمو دارم به مامانم میگم مثلا خب مادر من دیروز اونجا بودم کارامو نکردم میگه تو کارت چیه چیکار داری
نمیدونم چیکار کنم
از طرفی میگم یروزی دلم تنگ میشه برای اصرار هاشون از طرفی هم یکم حال روحی ام خوب نیس حوصله ندارم و وقت ندارم برم جایی