عمو مادرم ، یه خونه دوطبقه داشت که طبقه پایین و اجاره داده بود به یه زوج ، بچه نداشتن و شوهره میرفت بیرون شهر سرکار و مثلاً چند روز یکبار میومد خونه ...
زنمو مامانم هم باردار بود ، بچه دومشون
عمو مامانم وضعیت مالی خیلی خوبی داشت .
ما هروقت میرفتیم خونه عمو ، این خانومه اونجا بود .
یه چادر رنگی سر میکرد میومد بالا و با عمو بگو بخند میکرد.
و از عمد یه تیشرت جذب یقه باز قرمز میپوشید هی چادر رنگیشو میزد کنار ...
من با اون سن متوجه رفتار غیر عادی خانومه میشدم ..
اینم بگم خدایی زنمو مامانم چیزی کم نداشت بدن توپر و سفیدی داشت .
دیگه همسایه ها هم فهمیده بودن ، این خانومه خرده شیشه داره....
هرروزم به یه بهونه میومد بالا یا میگفت؛شوهرم نیست حوصلم سرمیره.
هرکاری داشت به عمو مادرم میگفت ، عمو مادرم خوش چهره و همچنین پولدار بود.