منم چند روز پیش همین حس رو کردم، که چقدر مادر من از من دوره
داشتم اروم یه موضوعی رو میگفتم که فلانی (داییم) اینطور گفته، یهو شروع کرد داد و فریاد و رو کرد به بابام و شوهرم که داشتن باهم حرف میزدن که آی برادر من حق به گردنم داره هرکاری با تو هم بکنه با من که نکرده!... اینقدر دلم شکست گفتم مگت من دشمن توام؟! مگه بچه تو نیستم؟!
از همه بدتر بابا و شوهرم هم همه اینا رو شنیدن
از روزی که یادم میاد غریبه پرست بوده