به خواهری که جلوی بقیه احتراممو نگ نمیداره
موقع زایمانش چون سزارین شد ... یه چندباری خر شدم کمکش کردم بلند بشه باخره توان بلندشدن نداشت وزنشو انداخت روم اون الان ۵۸ کیلوعه من ۴۵ شوهرشم سرکار نمیرف اون تایم
همجوره بهش سرویس دادم مالی
هی همچیو از اینترنت میزنم یدونه قطره چشمی و بلد نبود بریزه
بچش ۸ کیلو شده انقد برش میدارم سرپا کمر درد گرفتم
من همونی بودم ک یه کیسه برنج بر نمیداشتم
خستم ازینک ۴ ۵ روز نگه م میداره نونشو من میخرم
ازادیمو ازم میگیره اعصابمو کمرمو
درسته بچه داری سخته
ولی هر چیزی بهایی داره
اون ثمرشو قراره ببینه نه من
اون خودش تاالان برام کاری نکرده ... تازه پیش بقیه انقد بهم بی احترامی میکنه موقع پذیرایی
تو ختم دخترعموم بهم میگف مگ نمی بینی دارن کار میکنن پاشو برو منم گفتم کمرم درد میکنه
با تشرا
پز میداد بچشو
ولی من ادم نمیشم هر دفه میگم نمیرم میرم
میگم هیچی نمیخرم براش برای بچش
دوباره میخرم
میرم اونجا دلم میسوزه
یکیم از سر تنهایی میرم
متنفرم از خودم که پیش کسایی بهم بی حرمتی میکنه ک محل .... بهش نمیزارن و حتی یک دهم کارایی که من براش کردمو نکردن
