نمیدونم من حساسم یا مشکل از خواهرشوهرمه . هر وقت میاد خونم رد خور نداره باید به یچیزی گیر بده . مثلا چرا فرش اینجاست . وای اینجای نمیدونم میز شکسته . اوا چرا درز مبلت باز بدوزش . چرا بند رختت اینجاس جاشو عوض کن . غذا میخوره میگ وااای عشقممم تو اصلا تو این نمکم ریختی؟!! یا مثلا میرم خونش دیگ ب خودم گیر میده اع عزیزم ابروهات دوتا تار دراورده . اع ناخنای پات بلند شده چرا کوتاه نمیکنی؟ دیگه کلافم کرده یعنی هر وقت ببینمش منتظرم یه گیری بده نمیدونم باید چی بهش بگم ادم بی زبونیم اصلا سیاست بلد نیستم 😭 فقط خودخوری میکنم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید
یبار بگو عزیزم مرسی ک اینقد حواست ب من هست میدونم از دوسداشتن زیادیته (ارواح عمش)اما من اینجوری راحتم و اوکی ام بهتره توام کنار بیای و اصلا خوشم نمیاد کسی به ظاهر یا هرچیزی دیگه اییم گیر بده
من راحتم هرکی هرچی بگه میگم بروحال داری من حوصله ندارم واسه خودم آب بیارم مادرشوهرم۱بارگفت گفت ...
خیلی خوبه که رک حرف دلتو میگی و راحت میشی من همش میگم الان بگم ناداحت میشه دلخوری پیش میاد شاید به منظور نگفته هزار فکر و خیال میکنم و بعدش خودخوری میکنم و نمیگم