2733
2734
عنوان

ترسیدم زنگ زدم شوهرم بیاد خونه

1887 بازدید | 24 پست

هیچ وقت تنهایی نمیترسم، امشب وحشت کردم ولی، یه ذره خوابیدم حس کردم دارم خفه میشم، شوهرم شیفت بود بیمارستان، زنگ زدم بهش، گفت تلاش میکنه یکی رو جای خودش بذاره بیاد ولی عذاب وجدان گرفت، بعد فکر کردم از بچگی هیچکی مراقب من نبوده، همیشه من بودم به فکر بقیه بودم، یه بار که احساس نیاز کردم یکی مراقبم باشه چرا باید عذاب وجدان بگیرم، ولی باز اینکه الان شوهرم باید رو بزنه به چندین نفر تا چند ساعت بیان جاش اذیتم میکنه، فکر و خیال از ترس ییشتر داره اذیتم میکنه

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید

منکه هر وقت میخام یکی جام وایسته واقعا اذیت میشم هی باید منت بکشم. بنظرم زنگ بزن شوهرت بگو نیازی نیست بیایی

درسته سخته شما رو هم درک میکنم ولی فردا میاد عزیز

امشب هرطور شده خودتو سرگرم کن

شما محکم قوی هستید

برای شاد بودن منتظر جمعه نباش ، منتظر تابستان نباش ، منتظر کسی ک دوستت داشته باشد نباش ، شادی وقتی بدست میاد ک منتظر اتفاقی نباشی ................................... بهترین انتقام از کسی ک آزارت داده اینکه ک در نبودنش شاد باشی
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687