خدا رو شکر عزیزم خوشبختی تون پایدار الهی برای هم بمونید
من و همسرم تو غربت زندگی می کردیم تو خونه حوصله مون سر می رفت نوبتی همدیگر رو کول می گرفتیم و دور خونه راه می رفتیم قاه قاه می خندیدیم
یا دست هم رو می گرفتیم تو خونه مثلاً می رفتیم بازار دم بوفه می ایستادیم مثلاً جلوی مغازه داریم ویترین رو تماشا می کنیم همسرم چطوری من با فروشنده ها حرف می زنم ، عین خودم آدام رو در میآورد
یادش بخیر تلویزیون نداشتیم یه هفته صبر می کردیم یه سی دی از کلوب می گرفتیم با لب تاپ فیلم تماشا می کردیم اونقدر بهمون مزه میداد