2733
2734

امروز حنا بندون پسر خالم بود بعد من انگار حس میکردم قراره نرم تا ساعت ۶ تازه داشتم اصلاح صورت میکردم.... بعد شوهرم زنگ زد گفت مسافر بیرون شهری به پستش خورده ماهم وظع مالیمون مثل خیلیا جالب نیست منم بهش گفتم باشه نمیرم چون تنهایی نمیتونستم برم .... الان میگم یعنی کار درستی کردم از خوشیم گزشتم بخاطر روزیه امروزمون؟

یادت باشه تو این دنیا هیچ چیزی از هیچ کسی بعید نیست... اگر مادر شدی یادت نره اول تو باید شاد و قوی باشی تا بتونی شاد بزرگش کنی یک بچه از همون روز تولدش نگاهش به خنده های مادرشه نه رنگی بودن اتاقش...     شوهر خدا نیست نون شبت گرو اون نیست پس از سر ناچاری کنارش نمون اگر حرمت گزار نیست .

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید

کار بسیار درستی کردی .

جدی حس کردم کارم ممکنه اشتباه بوده باشه مامانمم پشت تلفن قور زد چرا گزاشتی بره 

یادت باشه تو این دنیا هیچ چیزی از هیچ کسی بعید نیست... اگر مادر شدی یادت نره اول تو باید شاد و قوی باشی تا بتونی شاد بزرگش کنی یک بچه از همون روز تولدش نگاهش به خنده های مادرشه نه رنگی بودن اتاقش...     شوهر خدا نیست نون شبت گرو اون نیست پس از سر ناچاری کنارش نمون اگر حرمت گزار نیست .

حنابندون آره نمیرفتم ب خاطر کار ش 


 ولی عروسی فرق داره باید با مشورت هم قید عروسی رفتن بزنیم 

 زخمی ب قلبمه ، ک خدا هم بغلم کنه ، خوب نمیشه، (۱۴۰۳/۱/۲۹)  خدایا اشتباه کردم ... بغلم کن  آروم شم.....
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687