فقط جمعه ها میرفتیم یه دوری تو شهر میزدیم بقیه روزها خستس بیرون نمیبره
دیشب همسایمون اهن‌می‌آورده به همه گفته ماشینتون رو ببرین بیرون محله بسته میشه شوهرم گفته چرا الکی ماشینو ببرم بیرون جای خاصی که نمیریم
منم خرید داشتم چند رور قبلم گفته بودم صبح پاشدم گفتم ساعت چن بریم گف نمیتونیم محله بستس
باور میکنید از صبح تو قیافم 😏😏😏حالم گرفتس رفتم حموم گریه هم‌کردم خیلی حالم بده از صبح تو خونم
انقد دوست داشتم شوهرم اهل گردش اینا باشه هر هفته به جایی بره ولی متاسفانه جمعه هارو فقط استراحت میکنه
حق با شماست
هعی😮💨
منکه شوهرم تا ۱۱ شب بیرونه چی بگم🫠تعطیلاتم نداره😑
بهونس دوست نداره که بیاد من خودم با کلی خستگی و سرکار تو خونه بند نمیام تنها هم بشه حداقل باید در روز یه دور رانندگی کنم برم جنگلی جایی عشق و حال
وقتی خودت برونگرایی با درونگرا مزدوج میشی
نمیشد با اسنپ بزید خرید؟
وقتی میره سرکار خودت برو گردش مهمونی خرید شوهر منم دقیقا همینه
باز خوبه هفته ای یکبار میاد
برای من کلا نمیاد
نه بازار نه تفریح نه مهمونی نه حتی خونه پدرمادر خودش و من و خواهربرادرامون
من با محبت قهر دعوا ملتمسانه گریه هرجوری فکرکنی گفتم یکبار میاد دیگه میره تا یکسال دیگ
هر روز کار خودم گریه اس و واقعا افسرده شدم
فقط یکاری کن این یک هفته حداقل از ذهنش و عادتش نره
حالا فکر کن شوهرت اهل گردش باشه ولی با دوستاش نه با خانواده!!
شوهر من اینجوریه
بیخیال گریه نداره که خودتو ناراحت نکن هر کدوم یه جور آدم نیستن
پیاده میرفتید
هم پیاده روی میکردید هم یه تجربه متفاوت بود
متاسفانه شوهرم من چند پله از شوهر شما بدتره
ولی من انقدر میگم که گاهی پیاده تا پارک نزدیک خونمون میریم ولی انقدر افسرده شده که حتی تا سوپرمارکت هم با ماشین میره
اگه من چیزی نگم تا ابد میخوابه یا تلوزیون نگاه میکنه
من چهار ساله عروسی کردم .دوسال فهمیدم باید خودم برم تفریح و معتل کسی نشم
