امروز مامانم برای اولین بار گفت دیگه فکر ازدواج باش

آره درک میکنم حس بدیه. بخصوصاگه شاغل نباشی رو پا خودت نباشی... اینجور سر گرمی  تلاش میکنی برا موفقیت بیشتر. درغیر این صورت خونه بابا حس اضافه بودن بهت دست میده

عزیزم خودتو قانع کن که اون پسر آدم مناسبی برا ازدواج نبود به بدیاش فکر کن... 

دیگه باید یه جوری ازش زده بشی که عشقت کم بشه حتی ب دروغ ، مثلا فکر کن وای اکه ازدواح میکردم باهام اینطور رفتار میکرد چی وای اکه بددهن میشد چی ، چاره ای نیست این نظر شخصی منه ، میتونی بری مشاور تا کمکت کنه

جدی!!

  همه چی به رفتار خودت بستگی داره! نشون نده که دوست داری ازدواج کنی!بخصوص اینکه تک فرزندی ... اگه دوباره با هر بی سرو پایی ازدواج کنی و مجبور شی جدا شی یا بسوزی و بساز بدتر پدرو مادرت خودت عذاب میکشین.  بگو نمیخوام سر سری تصمیم بگیرم با کسی ازدواج کنم

۱ سال گذشت و فراموش نکردم

زورکی هیچوقت ازدواج نکن

بزار زمانش برسه

شاید خدا یه عشق جلوت گذاش

عشق نیست هورمونه، وابستگیه. چیزی که ما بهش میگیم عشق دکترا میگن اکسی توسین و چون مداوم در بدنت با فکر اون فرد ترشح شده به اون هورمون نیاز داری و قطع ترشح شدنش آزارت میده و بعد یه مدت فراموشش میکنی این دردت به مرور خوب میشه

حق داری به خودت زمان بدی 🌱

اما اینم بدون زندگیت بدون اون آدم هم ادامه داره 🌱