من 16 سالمخ
بابای من از اولش خیلی وضع مالی خوبی نداشت
با مامانم ازدواج کرد تا مرز ورشکستگی هم رفت ولی باز با کمک مامانم امد بالا
خانواده بابام اصلا کمکش نکردن
تا بیشتر ازش میکندن اصلا دوسش نداشتن تا الانم باهاش قهر هسن پشت سرش حرف میزنن حتی مامانش ی سلام ب بچش نمیکنه ولی مامان من پای همه بدبختیاش موند سوخت و ساخت
الانم وضعمون خوب نیس
بابام از سال 91 خیانتاش ب ماماتم شروع شد
هر سال مامانم دعوا داشت
مامانمو میزد
ی سال با اینکه حامله بود بازم زدش
مامانم ب هیچ کس هیچی نمیگف
الان جوریه ک همه فکر میکنن بابای من یکی از بهترین دامادای بابابزرگم هس
ولی در اصل اصلا اینطوری نیسن
مامانم هیچی نمیگف فقط میگف بخاطر تو سکوت میکنم تا بزرگ شی بعدش طلاقم میگیرم
کلییی دعوا داشتیم
داخل بچگی میدیدم ک بابام مامانمو میزد
فشش میداد
ی بار جوری زد داخل سرش بیهوش شد
همشو دیدم ب چشم
همیشه از بابام متنفر بودم و هسم
وقتی بغلم میکرد اصن انگار ی مرد هفت پشت غریبه بغلم میکرد اصلا سمتش نمیرفتم همیشه رو مخم بود
حتی ناهار نمیرم بخورم تا مبادا ببینمش فقط داخب اتاقم درس میخونم یا میخابم ک نگن بیا ناهار یا شام
غرورم له کرد بچگیمو نابود کرد
مامانم ک میفهمید خیانت کرده بش مبگف هم من هم مامانمو میزد
ی بارش رفته بود با ی زن 60 ساله
مامانم خورد شد
پارسال بابام قسم خورد گف دیگ نمیرم سراغ این کارا
قول میدم
ما بازم بش اعتماد کردیم
الان فهمیدیم از اول عید با 3 نفر هس
مامانم شمارشون پیدا کرد
الان میگن باهاش رفتیم بیرون پارک رفتیم اینا
مامانم بش میگ میگ تو نمیفهمی هرکی زنگت زد مگ باید قبول کنی اینا دیونه هسن
در صورتی ک مدرک داریم
من بش میگم بریم فلان حا بریم پارم همش بهونه سرم درد میکنه پارک چیه ول کنین
میگم لباس میخام میگه پول ندارم چقد لباس میخای
الان حال من و مامانم داغونه
مامانم همش میگ من با اونا چ فرقی دارم ک منو داری مقایسه میکنی با اونا
بخاطر ی جن. ده بمن خیانت میکنی
دختره ک بابام باهاش بود عین این روانیا هس اسکله کلا
بعد اونایی ک باهاش بود زنگ میزدیم میگفتن گفته مجردم اینا دنبال عشق و حالم
میگف بمون پیشنهاد رابطه میده بیا ت حال بدم
غرورم شکسته بود الان بدتر شکست الان بدتر خورد شد
حال مامانم داغونه
همش میگم چ گناهی کردم چرا همه ب خوبی زندگی میکنن زندگی ما اینجوریه
وسط امتحانای خرداد و این مسئله 😭😭😭😭😭😭