من دارم ممی رم از غصه ناراحتی
من باردار بودم اصلا و ابدا کاری نکرد درصورتی که همیشه باهاش خوب بودم و تمام مسافرتا و بیروناش با من میاد .ازون بد میگفت و باهاش خوب نبود هیچوقت
الان اون بارداره با خواهرشوهر هروز میره خونش تمیز میکنه ناهارش درست میکنه
بعد میاد.تازه برادشوهرمم خونست بیشتر
ولی شوهر من تا شب نیست.یک بار تو عمرش نگفت تنهایی بیا خونمون یا دعوت کنه.یا کاری برام کنه
چقد تنها و بدبختم چقدر بیچاره ام.ادم مهربون تو این دنیا هیجایی نداره باید سگ باشی تا همه دورت باشن
الان اومده میگه بریم مسافرت منم تو دلم گفتم برو با همون پسرت
شوهرم هرچی میگم بروش بیار هیچی نمیگه همش مقصر اونه