بگردم مشهد بودیم بعد ی خانوم مرد درگیر پیکانشون بودن بابام کفت شاید ماشینشون خرابه بریم کمکشون من گفتم بیخیال بریم زیارت مامانم گفت بارهاماشین خودمون خراب شده بقیه اومدن کمکوون دور از معرفته ک نریم کمک
اقا رفتیم نگو یدونه بچهگربه تو کامپوت ماشینه گیر کرده
زنه جرعت نداشت گربه روبکشه بیرون مرده هم میترسید
مامانم اومد دم گربرو کشید باکلی بدبختی دراوردش ولی خنگول خان ترسید فرارکرد رفت زیرماشین دوباره گیر کرد مامانم باز رفت گربرونجات بدم گربهه دست مامانموگاز گرفت بعدنیم ساعت بلاخره مامانم گربرو دراورد بازگربهه فرارکرد این سری شانس اورد دیگ جایی گیر نکرد خیلی کوچولو نمکی بود