2752
2734
عنوان

صندوقداریه فروشگاه اتکا

349 بازدید | 18 پست

بچه ها کسی تاحالا تجربه صندوقداری داشته؟

حقوق ۵,۵ م ت.

تا حالا نرفتم یاد ندارممممم

آسونه بنظرتون؟

یکم از حساب و کتاب و اعداد میترسم و خجالتیم.


*-*

یکی از مواردشم داشتم حجاب.با چادر باید برین

۶.۶.۶۶ رند بودیم وقتی رند مد نبود✌️ متاهل          خدایا ما مسجد نرفتیم.ولی دل کسیو نشکوندیم.ما روزه نگرفتیم.ولی حق کسیو نخوردیم.ما حج نرفتیم.ولی ابرو کسیو نبردیم ما وارث ایمانی.آنرا به منبر نفروختیم

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید

من دیدم مقعنه پوشیدن و مانتو هاشون رسمیه ولی چادر نه 

نه چادر دارن همه  چون یکی از اشناهه ما بود 

۶.۶.۶۶ رند بودیم وقتی رند مد نبود✌️ متاهل          خدایا ما مسجد نرفتیم.ولی دل کسیو نشکوندیم.ما روزه نگرفتیم.ولی حق کسیو نخوردیم.ما حج نرفتیم.ولی ابرو کسیو نبردیم ما وارث ایمانی.آنرا به منبر نفروختیم

چادر ملی مبپوشن

اگه فاقد شعور و ادب هستی ؛ پست هامو ریپلای نکن ❌حوصله بحث با بـچـه رو ندارم🙌🏻                                   باشد که از نورمان جهانی روشن شود ✨💎 درخواست دوستی ممنوع⛔
مطمئنی ؟ من ندیدم چادر بپوشن

اره خواهر رفیقم بود گفتن باید بزاره

۶.۶.۶۶ رند بودیم وقتی رند مد نبود✌️ متاهل          خدایا ما مسجد نرفتیم.ولی دل کسیو نشکوندیم.ما روزه نگرفتیم.ولی حق کسیو نخوردیم.ما حج نرفتیم.ولی ابرو کسیو نبردیم ما وارث ایمانی.آنرا به منبر نفروختیم
بنظرت شارژ کردن قفسه راحت تره یا صندوق داری؟

صندوق 

ساعت کاریش خیلی زیاده. حقوقش هم که خیلی کمه...


 احمق‌ها به همین راحتی اداره می‌شوند  استالین دیکتاتور روسیهً ،خواست که برای او مرغی بیاورند او آنرا گرفت در حالیکه با یک دست آنرا میفشرد با دست دیگر شروع به کندن پرهای آن مرغ کرد مرغ از درد فریاد می زد و سعی می کرد از هر راه ممکن فرار کند. پس از پایان کار به یارانش گفت: "حالا ببینید چه اتفاقی می‌افتد" او مرغ را روی زمین گذاشت و چند دانه گندم جلوی او ریخت و از او دور شد همکارانش دیدند که مرغ بیچاره در حال درد و خونریزی او را دنبال میکند استالین با دانه‌های گندم ، مرغ را به هر گوشه از اتاق بسمت خود می‌کشید در همه این مراحل مرغ پی در پی ، او را تعقیب می‌کرد و قدم به قدم همراه او بود!!استالین گفت:مشاهده می‌کنید که مرغ با وجود تحملِ تمام دردهایی که من برای او ایجاد کردم؛ به دنبال من می‌آید  احمق‌ها به همین راحتی اداره می‌شوند!
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687