دیشب نامزدی برادر شوهرم بود ما آماده شدیم بعد خودشون رفته بودن شوهرمم زنگ زد گفت هرجا هستین بمونین تا ما هم برسیم با هام بریم بعد ک رسیدیم دیدیم خودشون رفتن طبق های گل و چادر و شیرینی رو هم بردن ما فقط ماشین هاشون رو دم در دیدیم منم روم نشد تنهایی برم داخل تو اون همه غریبه برگشتیم خونه بعد امروز ظهر خواهر شوهرم اومده به شوهرم میگه زنت رو طلاق بده زندگیت ب درد نمیخوره به منم گفت هیچ جا نگشتی خیلی حرف بیخود دیگه زد منم بهش گفتم زندگیم به تو هیچ ربطی نداره گمشو بیرون نمیدونم واقعا چیکار کنم یه راهکار بهم بدین
یکم زودتر آماده میشدی میرفتی
اصلا چرا خواستين شما هم برين خواستگاري؟ خودشون ميرفتن ديگه
رو خواستن نمیخواست میرفتی تو اونجا ازشون گلگی میکردی حساب کار دستشون میومد
خب میرفتی داخل دیگه. هر چند که خواهر همسرت هم زیاده روی کرده.
باید زنگ میزدی به یکیشون بیاد جلو در دنبالت....ولی کار خواهره هم بد بوده
زنگ میزدی خواهر شوهرت بپره پایین باهم می‌رفتید داخل،بعد الان نرفتی برچسب حسود بودن بهت میزنن عزیزم
میرفتین داخل مادرشوهرت معرفیت میکرد به بقیه
اوووف ماهم یکی داریم همیشه خدااااا دیر میاد، همیشه هم ماشالاه شاکیه....
چندین ساله مدلش همینه...
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
