شوهرم بهم خیانت کرده از اون روز تمام نامردیا در حقم کرده نامردی بی شرفی خیلی دلم سر شده یه حس سرد دارم انگار نه گریم میاد نه خندم بعضی وقتا به خودکشی فکر میکنم دوست دارم برم کما برم جایی هیچکس دستش بهم نرسه دیگع دوست ندارم برم خونش عرضه ندارم برای طلاق جلو برم عرضه هیچی ندارم از خودم متنفرم پسرم جلومه دلم خونه از دیدنش ولی عجیب من زیاد گریع میکنم ولی از وقتی این اتفاق افتاده گریم نمیاد فقط تو دلم خیلی فکرمیکنم از شدت فکر دیوانه میشم شوهر من با زنی خیانت کرده اصلا ننگم میکنه بگم چیه یه ادم بدرد نخور من از نظر زیبایی خیلی خوبم هر کی میشنوه میگه چی از دنیا میخواسته ولی بختم سیاهه سیاه دلم میخواد بخوابم بیدار بشم ببینم طلاق گرفتم همه چیز از نو هست پسرم کنارمه یه خونه کوچیک دارم خرج پسرم و خودم در میارم خبری از ادمی ازش متنفرم نیست خیلی داغونم خانوادم همش میگن حرص نخور ولی نمیتونم دارم تموم میشم