2733
2734
عنوان

کارمون به طلاق کشید قسمت اول

883 بازدید | 19 پست

سلام دوستان 

قبلا هم در این سایت تاپیک زدم و همچنان درگیر یه سری مسائل هستم که واقعا داره اذیتم میکنه از هرکسی که این تاپیک رو میخونه خواهش میکنم خیلی خوبو درست حسابی جواب بده لطفا 

و خواهشا اگه درمون نیستی درد و نمک روی زخم نباشید

20 سالم بود که فامیلای دورمون اومدن خونمون و یه دختر ته تغاری هم داشتن که واقعا من از طرز رفتار و برخورد اون موقش خیلی خوشم اومد اونا عید اومدن خونمون و من تابستون رفتم سربازی و طی دوران اموزشی من خیلی به این خانوم فکر میکردم یه بار مرخصی اومدم به همراه خانوادم رفتیم خونشون و یه جایی این وسط اون خانوم اومد سمت من و به یه بهانه ای شماره منو گرفت و بهم پیام میدادو صحبت میکردیمو اینا

من خیلی به این خانوم علاقه مند شده بودم با اینکه تقریبا 3 سال و چند ماه از من بزرگتر بود ولی نه از لحاظ قیافه و نه از لحاظ برخورد و اینا به سنش نمیخورد منم حقیقتا ظاهر رو میدیدم و سنش مهم نبود برام 

اون موقه من تحت تاثیر دلتنگی سربازی بودم و این خانومم مهرش به دل من افتاده بود و همیشه باهاش در ارتباط بودم و تماس میگرفتم باهاش یه جا یه مدت طی همون دوران سربازی خیلی کوتاه مورد بی محلی این خانوم قرار گرفتم و حتی بلاکمم میکرد ولی خب دوباره باهم ارتباط گرفتیم 

وقتی خونه ی ما اومده بودن خیلی خودشو خوب جلوه میداد و دور مادرم میگشت و ابراز علاقه میکرد به مادرم و منو اقا م صدا میزد و پذیرایی میکرد آشپزی میکرد 

خلاصه توی دل من جا باز کرد 

مادر منم چون بیماری ام اس داره با خودم فکر کردم گفتم خب من بخوام با یه غریبه ازدواج کنم نکنه مادرمو اذیت کنه این کیس مناسبیه فامیل هم هست 

بالاخره فامیل گوشت آدمو بخوره استخونشو پرت نمیکنه 

ولی متاسفاااااااااااااااانه...

گوشتمونو که خورد هیچی استخونامونو هم آرد کرد بعد ها

من سرباز بودم و به مادرم گفتم مادر من از فلانی خوشم میاد و دوس دارم ازدواج کنم باهاش مادرمم گفت اونم مث اینکه دوست داره بهت احترام میذاره با احترام باهات صحبت میکنه

واین شد که ما پا پیش گذاشتیم و رفتیم خواستگاری 

ما به عنوان مهمان رفتیم خونشون و بعدش مارو بردن به پارک یه تفریحی کنیم و همونجاهم پدرم صحبت کرد و خواستگاری کردیم ازش

ناگفته نماند مادرم گفت که قبل خواستگاری رفتم باهاش صحبت کردم و گفتم م آدم احساساتیه دوست داره توهم دوسش داری؟ اگه دوسش داری تا بیاییم خواستگاریت و اونم در  جواب گفته که اره منم دوسش دارم و اینطوری شد که ما رفتیم خواستگاری 

همون شب توی پارک چرخ ماشین مارو دزد برد و باید میفهمیدیم این نشونه بدیه و سالی که نکوست از بهارش پیداست و متاسفانه برای ما بهارمون خزان شد

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید

خب

لطفا برا شادی روح خواهرم و پدرم با دلهای پاکتون صلوات بفرستید خدا هیچگاه داغ عزیزی رو بهتون نشون نده    عمر گرون گذشت نفهمیدم بعضیهایی که روم میخندن صرفا دوستدارانم نیستن دشمنن با سلاح خنده

خدا به دلتون آرامش بده سخته واقعا بفهمی نمایشی هست کارای یه نفر برای اینکه فقط باهات ازدواج کنه...

کاش تو بودی توی سرنوشتم،کاش غم مهمان دائم خانه ی دلم نبود.کاش فقط با خیالت طی نمیشد زندگی من.
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687