چند سال من با خواهر شوهرم قهرم ، دختر خاله من ی چند وقتی بود با من سر سنگین بود ، بعد ی مدت کلا رابطه ای نداریم ...
عروسی دختر ، دختر خاله ام بود منو دعوت نکرد، اما مامانم گفت خواهر شوهرت و دختراش بودن و وسط فقط میرقصیدن ، برام جالب بود این دوتا چطوری همو پیدا کردن که انقدر صمیمی شدن عروسی دعوتش کزده، مامانم پرسیده شما فامیل رامادید ؟ گفته نه مینو جون منو دعوت کرده چند سال با هم دوستیم مسافرت هم رفتیم ، اصلا نیومدهدپیش مامانم بشین خواهرشوهرم ، واقعا آدم ها رو نمیشه شناخت چقدر حالا حرفهایی که من دوست نداشتمو رفتن به هم گفتن ، اون زمان با دختر خاله ام صمیمی بودم از خانواده شوهرم و کارهامون میگفتم 😞😞😞😞😞😞