من خودمو برا استخدامیا کشتم چند سال. بالاخره هم دبیری قبول شدم هم بانک ک درنهایت بانک رو انتخاب کردم. الان چند وقتی هست ک میرم سرکار دوتا بچه دارم همه گفتن معلمی رو انتخاب کن اما من چون پدرمادرم فرهنگی بودن از نزدیک مشکلات فرهنگیا رو دیده بودم و زده شده بودم قید معلمی رو زدم و خلاصه اومدم بانک...
از لحاظ حقوق بنظرم فرقی با معلمی نداره نسبت به ساعت کاری ک میایم سرکار ک حساب میکنم میبینم فرقی ندارن... بانک با بدبختی میشه مرخصی گرفت امروز بچم مریض شده مرخصی گرفتم اونم با کلی دعا و ثنا ک نه نگن!
فکر میکردم بانک ی محیط خیلی شیک با ادمای خوب و باکلاسه اما خدا نصیب گرگ بیابون نکنه ی معاونی گیرمون افتاده بسیار خاله زنک و حسود و بداخلاق تازه مرد هست! اونم فقط با من بسیار زن ستیز هست و خلاصه واقعا اذیت شدم این چند وقته تو فکرم چند سال حقوقم رو جمع کنم بزنم ب ی کاری و از بانک بیام بیرون. نمیدونم چی خوبه میترسم پشیمون بشم خیلیا الان ارزوی جایگاه منو دارن...
امروز ک کنار بچه هام بودم گرچه مریض شده یکیشون ولی ی ارامش خاصی داشتم تو خونه. من ده سال خانه دار بودم همیشه ارزوم کارمندی بود و حالم از کار خونه ب هم میخورد اما امروز ک خونه بودم انقد با عشق از بچم پرستاری کردم انقد خوب با پسرم برخورد کرذم مطمینم اگه مثل قبل بود و همش خانه دار بودم خیلی نااروم بودم تو خونه و با بچه هامم بد اخلاقی میکردم. البته مسایل مالی هم بی تاثیر نیست... ما مشکل مالی هم داشتیم که با سرکار رفتن من تا حدودی حل شده
شما جای من باشید چ می کنید...