دوستم ،پسر داییش دوسش داشت
چندسال دوسش داشت و خیلی تلاش کرد اما طبق معیارهای دوستم نبود و دوستم دوسش نداشت
پسر عمه اش ناراحت و افسرده شد در مرور زمان
حالا تمام عمه ،خاله ،دایی ،عمو های و یکی از برادراش و خواهر دوستم باهاش ۲ ساله قهرن بعضی هاشون به کل باهاش حرف نمیزن بعضی ها باهاش سرسنگینن و اصلا تحویلش نمیگیرن
(دوستم پدر و مادرش فامیل نزدیکن پس دایی و عموهاش با پسره هم فامیلی نزدیکی دارن )
دوستم خیلی سر این قضیه دلش شکسته
چون خیلی دایی و عمو هاشو دوست داشت خیلی زیاد
بعضی ها الان میگن به جهنم
یا ما اصلا ارتباط نداریم
آدم چه احتیاج به این چیزها و...،
خب شاید بعضی ها هیچ ارتباطی نداشتن از بچگی و مدام بدی دیده ازشون این چیزها براش آسونه گفتن .
لطفا نگید چون آدم هرکسی باشه وقتی ببینه عزیزانش و کس و کارش اینجور باهاش رفتار میکنن اینکه یک پسر را بهش ترجیح دادن دلش میکشنه اونم برای کسی که تا قبل این جریان خیلی با فامیل هاش ارتباط نزدیکی داشت همیشه و هروز خانوادگی با هم مسافرت ،گردش ،مهمونی بودن و هزاران خاطره داره
خب دلش برای اونموقع ها تنگ میشه به قول خودش
(با خانواده دوستم قهر و سرسنگین نیستن فقط با دوستم اینجور برخورد میکنن)
دوستم خودش شاغله و اصلا قصد ازدواج نداره یکی از دلایل محکم که پسر داییشو رد کرد این بود اصلا علاقه به ازدواج نداره..
احتیاجی به این آدما هم نداره چون محتاجشان نیست ولی خب آدم دلش میکشنه دلش میگیره که یکی دیگه را بهش ترجیح دادن و اینجور باهاش برخورد میکنن و اینکه یاد خاطرات خوب گذشته اش با اونا میافته و اینکه میبینه اونا هنوزم همیشه دور هم جمع میشن میرن گردش و مسافرت و مهمانی این تنهاست و طردش کردن دلش میشکنه
دوستم آدم دل نازکی هستش و خیلی مهربان و حساس مدام سر این قضیه گریه اش میگیره
(شاید بعضی ها باشن از این موارد استقبال کنن یا مهم براشون نباشه آدما مثل هم نیستن، دوستم براش مهمه اما)