بیشتر از یکساله که نامزدیم ولی تو این مدت انقدر دعوا کردیم انقدر مسئله داشتیم که حس میکنم توان ادامه دادن ندارم. نامزدم روحیه کنترل گر داره هر جا میخوام برم ازم عکس میخواد که ببینه چطور دارم میرم. هفته ای چهار روز میخوام برم والیبال بازی کنم با دوستام تو سالن یک و نیم ساعت نمیذاره میگه چهار روز بیشتر از حده دو روز برو. تازه این دو روزم من بهت لطف میکنم اجازه میدم بری بازی کنی. حتی اجازه نمیده هنوز که نامزدم و خونه خودم نیستم روزی یک و نیم ساعت واسه خودم بذارم برم ورزش کنم.
رفته بودیم شمال سر یه چیز خیلی کوچیک قهر کرد ازم و ۲۴ ساعت حرف نزد پیش فامیلامون.
میخوام جایی برم خبر میدم بهش ولی میگه باید اجازه بخوای بگی اجازه میدی من برم فلان جا؟
تا دعوا میکنیم ناراحت میشه بهم توهین میکنه. اخلاق های مامان بابامو عیب میکنه بزرگ میکنه میزنه تو روم.
وقتی میخوام برم جایی نمیذاره دعوامون میشه بهم میگه کثافط آواره بی بند و بار. واقعا من تا حالا خونوادم محدودم نکردن انقدری که این تو این یه سال محدودم کرده.
من تو شهر بزرگ شدم ولی الان میخواد بعد ازدواج ببرتم تو شهر خودشون روستاشون . اونجا من غریبم کسی رو ندارم فامیلا و خونواده خودشو میگم لااقل بذار تا اینجا هستم خوش باشم برم ورزش ولی نمیذاره میگه دو روز برو مرغش هم یه پا داره.
واقعا دیگه خسته شدم. میدونم یه والیبال رفتن ارزش نداره به خاطرش جدا شم ولی انقدر جمع شده این مدت دیگه حس خفگی بهم دست میده.
از طلاق هم میترسم، دوسش هم دارم با عشق ازدواج کردیم ولی نمیدونم واقعا چیکار کنم حس میکنم افسردگی گرفتم😔