تاپیکای قبلیم گفتم من یه تو ده ی بزرگ تو رحمم داستم یه عمل ۵ ساعته کردم و با رحم و یکی از لنفام توده رو تخلیه کردن یه ماه پیش...منتظر جواب پاتولوژی هستم ببینم بدخیمه یا خوشخیم....
مامانم یه ماه پیش اومد خونمون پیش بچه هام موند تا من ده روز بیمارستان بستری بودم...و حالم خوب نبود و بعد عمل هم مشکلات زیاد داستم...بعد ده رو تو خونه هم هم از لحاظ جسمی هم روحی داغون بودم و هستم.....
مادرشوهرم از روزی که متوجه عمل من و اومدن مامانم شد شروع کرد به پسرش که مادر زنت چه زمانی اومده ، چه زمانی میره...و وقتی متوجه رفتن مادر من شد شروع کرد که حالا من میخوام بیام...شوهرم داد و بیداد کرد که نیای ها...من زنم و خودم اصلا حالمون خوب نیست و میدونه که آب منو مادرشوهر تو یه جوب نمیره....سر زایمان بچه دومم هم که اومده بود کلی دعوا مرافه راه افتاد.
پدرشوهر بدبخت مظلومم هم که میگه نه ما اصلا نمیام استراحت کنه زنت.....خلاصه مادرشوهر من مثل اینکه با نیا گفتن پسرش درست نشده و هدفش چیه نمیدونم الان زنگ زده که ما سوار اتوبوس شدیم داریم میایم خونتون...
اینم بگم شوهرم یکم معده درد داره دو هفتست اونو کرده بهونه که دارم میام بهت برسم....
انقدر هم نقشه کش و هنرپیشست و مظلوم نما که نگم...
منم حوصله ی هیچی ندارم....درد هم دارم