خب خب نمیدونم از کجا شروع کنم🙂
من یه دختر کم سنو سالم و زدن این تایپیک فقط جهت دردودل و خالی کردن خودم بود ممنون میشم قظاوت نکنید🌱
حدودا ۳ سال پیش بود من با دختر داییم خیلی جور بودم هرکاری میکردم همه چیمو براش میگفتم اون مثل خاهرم بود
اون زمان خاستگار داشت مامانش هم فخر فروشی میکرد ولی دختر داییم هم بدش نمیومد ولی دوست نداشت ازدواج کنه دوتامون تو عالم بچگی خودمون من همه چیزو براش تعریف میکردم مث یه خاهر پیشم بود پشتم بود یادم میاد با دوست صمیمیم دعوام شده بود اشتیمون داد و خیلی چیزای دیگه(: اون دو سال از من بزرگتر بود، خیلی سیاست داشتو توی همون سن هم خانومانه رفتار میکرد
من اصالتا کرمانشاهی بودم و یکی از شهرهای کوچیک کرمانشاه
ولی ساکن شیراز بودم و منتظر بودم عید بشه برگردم یا تابستون شه امتحانامو بدمو برگردم خیلیی ذوق داشتم😅چون انگار از زندان ازادم میکردن
چون همش میرفتم خونه مادربزرگم که توی روستا بود و مامانمم اکثر وقتا چون کار داشت نمیومد ازاددد،شبا بیدار میموندیم و فیلم نگاه میکردیم