از این ناراحتم این شوهره ساده من چرا ادم نمیشه
مادرش کلا یه جوری میکنه ما کوچیک بقیه شیم
منم برا جشن تولد پسرم تمام خانواده م بودن از اینا هیچکی نبود کلا نیومدن
نمیدونم چش هست اخه
چرا من میرم اردبیل میگه میخنده باهام خوبه
بعد از اون طرف قایم میکنه منو
ختم یکی از بستگانشون من اردبیل بودم مجبور شد منم ببره چون شوهرمم بود
رفتیم
بعد اونجایی که کفش ها رو میذارن اونجا نشست
منم کنارش
گفتم مادر اخه اینجا الوده س پاشو بریم تو من خجالت میکشم جلو در و دمپایی و کفش مردم نشستیم
نه ابنجا خوبه
اخرم پاشدم برگشتم خونشون سریع
رسم؟ی ازدواج کردی؟
خیلی ناراحتم که چی اینکارا اخه اعصابم خراب شده
خوب گویا با خودم حرف میزنم
😪
چرا از سوالم تعجب کردی؟حتما مخالف ازدواجتون بودن ...شاید مثلا رسم دارن ازدواج فامیلی یا اینکه خودشون دختر انتخاب کنن برا پسراشون الان مخالف توان و سختگیرن پشت سرتون فامیلا حرف زدن و اینا چون طرف ما تقریبا اینطورین ک اگ ی پسر بره خودش دختر انتخاب کنه بگیره اطرافیان همش حرف در میارن و خانواده پسر هم انکار میکنن عروسو
من از،دروغش ناراحتم
رفتن و نرفتن مهم نی
برگشت گفت من و بابات نمیریم عقد شمام نرید دختر ۱۲ ۱۳ ساله رو داره شوهر میده ما راضی نیستیم
بعد ما هم گفتیم نمیریم
بعد دیشب فهمیدیم میان برن عقد
فقط انگار ما اضافه ایم
یه جوریه اخلاقش
پدرِ پدرشوهرم مرد
منو نذاشتن برم ختمش کلا انگار منو قایم میکنه از این ناراحتم
شاید خوشگلی شما ب دلش نیست مادرشوهر خودخواهت یکی نیست بگه ب توچه بگو خداروشکر پسرم سرو سامون گرفته
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
