خسته شدم از این مرد، ۵ روز هفته سرکارم یه روز اگه بخاد تعطیلی رسمی بشه من عزا میگیرم،چون جاییو ندارم برم و مجبورم کل روز تک و تنها توخونه بشینم
خودش هم هیچ جا نمی برتم ماشینم نداریم،بعد سرکار باید برگردم خونه تا نصف شب تک و تنها باشم و هر روز همین داستان،خسته شدم دیگه دلم پوسید
امروز خونه مادر بزرگم اینا مهمونی گرفتن کلی شام درست کردن منم پریود شدم گفتم برم اونجا حال و هوام عوض شه،زنگ زدم گفتم سرت خلوت شد میای دنبالم؟گفت ن کار دارم،بعدم جایی نمیخاد بری بشین خونت
گفتم خب میخام برم خونه مامان بزرگم مهمونیه،گفت همین ک گفتم بشین خونه ،و گوشیو قط کرد